باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

با من چه کار دارید!

قلبم درد می کنه!

انگار یک دشنه بهش زدن!

انگار یکی سینه م رو شکافته و قلبم رو پاره کرده!؟

من چی کارتون کردم که با من این طوری می کنید؟!

اصلا چگونه این کارها را می کنید؟!

من که برای راضی نگه داشتن آدما همه کار کردم!؟

چرا فکر می کنید باید از جونم بگذرم اونم به خاطر شما!؟

به خاطر شمایی که اون قدر خودخواهید که اگر کسی باب میلتون نباشه دشنه فرو می کنید تو قلبش!؟

هیچکس شرایط من رو درک نمی کنه اما همه توقع دارن من درکشون کنم!؟

تا کی؟!

اصلا چرا؟!

چرا شما آدمید و بقیه آدم نیستند؟!

بقیه باید از حقشون بگذرند اما شما نه!؟

شما حق بقیه رو هم می خواید!؟ اینش جالبه!؟

من دیگه نمی تونم این درد رو تحمل کنم!؟

من میرم!؟ خداحافظ!؟


بعد نوشت: فکر کنم فشار خونم بالا رفته!؟

نظرات 3 + ارسال نظر
رامین سه‌شنبه 25 مهر 1402 ساعت 04:22

فکر کنم مشکل اصلی شما این نیست که دیگران را نمی تونید راضی کنید. این که فکر میکنید باید همه را راضی کنید و همه باید شما رو دوست داشته باشند مشکل بزرگیه. منم همین مشکل رو دارم و همیشه سعی میکنم پدر و مادر خودم رو راضی نگه دارم. مردم را هم همینطور. برای اینکه دیگران را راضی کنم نمی تونم به خواسته هاشون "نه" بگم و اغلب اوقات بدقول میشم.

محیا دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 20:07

سمیرا دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 10:38

الان بهتری؟

آره رفتم از داروخونه پرانول گرفتم خوردم بهترم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد