باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

با من چه کار دارید!

قلبم درد می کنه!

انگار یک دشنه بهش زدن!

انگار یکی سینه م رو شکافته و قلبم رو پاره کرده!؟

من چی کارتون کردم که با من این طوری می کنید؟!

اصلا چگونه این کارها را می کنید؟!

من که برای راضی نگه داشتن آدما همه کار کردم!؟

چرا فکر می کنید باید از جونم بگذرم اونم به خاطر شما!؟

به خاطر شمایی که اون قدر خودخواهید که اگر کسی باب میلتون نباشه دشنه فرو می کنید تو قلبش!؟

هیچکس شرایط من رو درک نمی کنه اما همه توقع دارن من درکشون کنم!؟

تا کی؟!

اصلا چرا؟!

چرا شما آدمید و بقیه آدم نیستند؟!

بقیه باید از حقشون بگذرند اما شما نه!؟

شما حق بقیه رو هم می خواید!؟ اینش جالبه!؟

من دیگه نمی تونم این درد رو تحمل کنم!؟

من میرم!؟ خداحافظ!؟


بعد نوشت: فکر کنم فشار خونم بالا رفته!؟

دو پرنده ی مهاجر!

من و تو دو پرنده ی مهاجر، اسیر زندان خاکیم!؟

آتشی در سینه داریم دردی و سوزی!؟

کسی حرف های ما را متوجه نمی شود جز خودمان!؟

این هم یک درد دیگر است!؟

راستی من و تو می توانیم با هم صعود کنیم!؟؟؟؟

آخر رسیدن به قله کاریست که هر کس خودش به تنهایی باید انجام دهد!؟

دیگران کمکت که نیستند مانع هم هستند!؟

چگونه من و تو کنار هم باشیم!؟

با هم که باشیم دیگر احساس غربت نمی کنیم!؟

خودت می دانی احساس غربت کردن موتور محرکه ی راه است!؟

این ها سوالات بی جواب منست!؟

گاهی فکر می کنم من و تو دو انتخاب بیشتر نداریم یا همدیگر یا صعود!؟؟؟؟؟

دارم سبک می شوم

دارم سبک می شوم

مثل گذشته

با یک نفر حرف می زدم که تنها نمانم

اما حرف زدن با او باعث شده بود سینه ام سنگین شود

مدتیست قطع رابطه کرده ام

حالا دارد سینه ام سبک می شود

صدایم پایین می رود

باز پشت تلفن می گویند صدایت از ته چاه می آید

خوشحالم

دارم به خودم بر می گردم

به خود سبک خودم

به خود آزاد و رهای خودم

به پاکی سینه ام