امروز فهمیدم چقدر بدی در من هست و من همه رو سرکوب کردم شایدم اجدادم تو خودشون سرکوب کرده بودند اما به هر حال من هم تمام آن ویژگی ها و صفات آدم هایی که یک عمر قضاوتشون کردم رو دارم فقط در اون ها این چیزها ظهور پیدا کرده بوده در من دفن شده بود!
دیگه به خودم و انگیزه هام بدبین هستم حتی می خواستم اینجا نیام این چیزها رو بنویسم چون شاید دارم ریا می کنم و خودم متوجه نیستم!
واقعا همه این قدر پیچیده اند یا من این قدر پیچیده ام؟!
می دونید باهاش کنار اومدم گذاشتم تظاهر کنند و محوشون کردم خیلی کار خسته کننده ای هست انرژی زیادی می بره و الان خسته ام ای کاش یکی بود با هم حرف می زدیم و تفریخ می کردیم!
مامانم و خواهرم رفتند مسافرت و من و داداشم خونه ایم، کارهای خونه دیگه با منه!؟
ولی اینکه میگن انسان حیوان ناطقه راست راسته و ما خوی حیوانی داریم هر چی هم تربیت شده و متمدن باشیم آخرش حیوانیم، منتها فکر می کنیم الان آدمیم و اوف چه خبره!؟
کاش انسان نبودیم. انسان بودن خیلی سخته
انسانیم دیگه
حرف های جالبی میزنی همیشه

قربونت دوست خوبم که با دقت می خونی


واقع بین نبودم