دیشب عذاب وجدان گرفتم و نتونستم بخوابم هی می خوابیدم و هی بیدار میشدم!؟ به خاطر حرفایی که به والدین و نسل های قبلیمون زدم!؟
همون جور که تو خواب و بیداری بودم با خودم فکر می کردم ما هم بچه های خوب و با معرفتی نبودیم می دیدیم والدینمون چه باری می کشن اما کمکشون نمی کردیم البته تقصیر خودشونم بود این قدر سرکوبمون کردن که من حرفم رو یه عمر توی دلم نگاه داشتم و بهشون نزدم چون اگر میزدم سرم بلا میاوردن آخرش اینجا زدم و یه وجدانی برای ما درست کردن که دیوونه است و هر حرفی بزنیم خفتمون می کنه!؟
خلاصه که گلاب به روتون دستشویی هم داشتم ولی دستشویی هم نرفتم تمام شب دلم درد می کرد این قدر که لجم گرفته که به من ظلم شده حرفم می زنم خودم باید عذاب وجدان بکشم، این چه وضعشه!؟
در دنیای امروز همه چیز متقابله اگر احترام می خواهید باید احترام بگذارید وقتی سرکوب می کنید توقع احترام دیدن مسخره است، وقتی دروغ میگید توقع راستی دیدن مسخره است، وقتی از حقه های کثیف استفاده می کنید توقع روراستی و نپیچوندن شما مسخره است، نمی شود چرت و پرت بگویی و از دیگران توقع داشته باشی به به چه چهت کنند!؟
در پایان اگر می خواهید به عقاید شما احترام گذاشته شود تکروی را کنار بگذارید، بگذارید احزاب تشکیل شوند و رفراندوم صورت گیرد و قانون اساسی و حکومت جدید تشکیل شود وگرنه دست بالای دست بسیار است یکی مثل خودتون پیدا می شود که می گوید اگر یکی بزنی دو تا می خوری و کارتان را یک سره می کند!؟
از ما گفتن بود، خود دانید!؟
بعدنوشت: آخ اگر بدونید چقدر حالم خوب شد این رو نوشتم، ما هیچیمون نیست فقط از زورگویی و پررویی به ستوه اومدیم!
بعدنوشت بعدی: اگر ایران و اسلام براتون مهم بود این کارها رو نمی کردید شما فقط خودتون برای خودتون مهم هستید!
تا حالا شده قلبتون نسبت به چیزی حس داشته باشه حتی دوستش داشته باشه اما مغزتون از اون چیز متنفر شده باشه؟ چه کار باید کرد؟!
من مغزم قوی تره و احساسم رو همیشه سرکوب کرده ولی حالا می خوام طبق قلبم عمل کنم باید چه کار کنم؟
چون که می دونم اگر احساسم رو سرکوب کنم بعد خودش رو به یه شکل دیگه مثل بیماری نشون میده!
بعدنوشت: نشستم یه مقدار در مورد درونیاتم نوشتم، سردرد خفیفی گرفتم چون رو به رو شدن با واقعیت خودمون درد داره، حس هایی میاد بالا که ناخوشاینده و نمی تونی بپذیریشون و باهاشون در جنگی، تضادهایی داری که خودتم نمی فهمی چگونه ممکن شده!
حال ما خوب نیست نه دنیایمان را ساختیم نه آخرتمان را، در جدال با هم و تنگ نظری نسبت بهم به سر می بریم همه می دانیم این کارها سرانجام خوبی ندارد اما دست از رفتار اشتباهمان بر نمی داریم گویی در لج و لجبازی با هم هستیم!
می گویند جامعه، اندیشه های گوناگون دارد و هر کسی یک سازی می زند خوب در چنین شرایطی تنها راه ممکن تشکیل احزاب گوناگون که نماینده ی اندیشه ها و اقشار گوناگون می باشد هست غیر این راهی نیست!
ما لازم است خوب گوش کردن و محترمانه حرف زدن را یاد بگیریم ولی وقتی از هم دق دلی داریم نمی شود که نمی شود، هر کس دنبال حق خودش است و حاضر است حقوق دیگران را پایمال کند تا به حق و خواسته ی خود برسد، ما کودکان زخمی هستیم که این قدر نادیده گرفته شده ایم و سرکوب شده ایم دیگر انسان بودن خود را فراموش کردیم و قلبمان دیگر برای هم نمی تپد، این تقصیر ما نیست تقصیر شرایط بوده است اما شرایط را چه کسانی ایجاد کردند؟! آدم هایی که ما را نفهمیدند و هیچ وقت هم نخواهند فهمید چون در دنیای متفاوتی از ما زندگی می کنند!
هوش مصنوعی روش گفت و گو را به شکل زیر ارائه می دهد، باشد که تمرین کنیم و یاد بگیریم:
برای انجام یک گفت و گو موثر و بدون ایجاد جر و بحث، میتوانید به نکات زیر توجه کنید:
1. گوش دادن فعال: به نظرات و دیدگاههای طرف مقابل خود با تمرکز گوش کنید و احترام بگذارید. این کمک میکند که طرف مقابل حس کند که شما اهمیت میدهید.
2. ارتباط موثر: از اصطلاحات قابل فهم و عبارات مودبانه استفاده کنید تا پیام خود را به درستی منتقل کنید و از تحریج کننده بودن پرهیز کنید.
3. اظهار نظر با احترام: اگر با نظر یا دیدگاه طرف مقابل مخالف هستید، این را با احترام و بدون تحریج بیان کنید. به جای استفاده از عبارات تهاجمی، به دلایل خود بپردازید.
4. پذیرش تفاوتها: قبول کنید که هر فرد دیدگاه و نظرات متفاوتی دارد و این تفاوتها طبیعی است. به جای تلاش برای قانع کردن طرف مقابل، تلاش کنید برای درک و همدلی.
5. جلوگیری از تعصب: سعی کنید در گفت و گوها از تعصب و جانبداری پرهیز کنید و به جای آن به منطق و دلایل منطقی توجه کنید.
با رعایت این نکات، میتوانید گفت و گوهای سازنده و موثری را بدون ایجاد جر و بحث انجام دهید.
امروز یه مطالبی در مورد پرهیز و احتما از افکار خوندم اینکه هویت فکریت و خودت این قدر برات مهم هست که همه ش درگیر نفس خودت هستی که یک نقطه ضعف هم هست!
نمی دونم از قول نیچه خوندم یا نقد بر نیچه بود یا تو وقتی که نیچه گریست، میگفت که نیچه خیلی دغدغه ی خودش رو داشته و این نشان میده که نفس خودپرستی داشته، من این مطالب رو چند سال پیش خوندم بهم برخورد چون که منم خیلی دلمشغول افکارم بودم اما امروز یاد این مطالب افتادم و دیدم انگار راسته و خوب حالا که فهمیدم انگار افکارم سرعتشون کمتر شد البته من چند روز بود پی برده بودم رگه هایی از خودکامگی هم دارم حالا نگید نه، چون که شرایطش نبوده ظهور نکرده وگرنه هست مامانم هم همیشه پشت سر بابام بهش میگفت خودکامه و البته خود مامانم هم فکر کنم هست کلا خیلی از ایرانی ها این خصلت رو دارند حالا منو دعوا نکنید ولی معمولا سرکوبش می کنیم!
خلاصه که شاید دیگه نیام بنویسم چون که همین نوشتنم هم به خاطر رضایت نفسم بود یک منیت قوی که سرکوب شده بود و اینجا جایی بود که خودش رو ابراز کنه، در صورتیکه اگر بخوای درست عمل کنی لازمه هیچ بشی یا محو و فنا بشی به قول عرفا!