باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

مغز و قلب

تا حالا شده قلبتون نسبت به چیزی حس داشته باشه حتی دوستش داشته باشه اما مغزتون از اون چیز متنفر شده باشه؟ چه کار باید کرد؟!

من مغزم قوی تره و احساسم رو همیشه سرکوب کرده ولی حالا می خوام طبق قلبم عمل کنم باید چه کار کنم؟

چون که می دونم اگر احساسم رو سرکوب کنم بعد خودش رو به یه شکل دیگه مثل بیماری نشون میده!


بعدنوشت: نشستم یه مقدار در مورد درونیاتم نوشتم، سردرد خفیفی گرفتم چون رو به رو شدن با واقعیت خودمون درد داره، حس هایی میاد بالا که ناخوشاینده و نمی تونی بپذیریشون و باهاشون در جنگی، تضادهایی داری که خودتم نمی فهمی چگونه ممکن شده!

حال ما

حال ما خوب نیست نه دنیایمان را ساختیم نه آخرتمان را، در جدال با هم و تنگ نظری نسبت بهم به سر می بریم همه می دانیم این کارها سرانجام خوبی ندارد اما دست از رفتار اشتباهمان بر نمی داریم گویی در لج و لجبازی با هم هستیم!

می گویند جامعه، اندیشه های گوناگون دارد و هر کسی یک سازی می زند خوب در چنین شرایطی تنها راه ممکن تشکیل احزاب گوناگون که نماینده ی اندیشه ها و اقشار گوناگون می باشد هست غیر این راهی نیست!

ما لازم است خوب گوش کردن و محترمانه حرف زدن را یاد بگیریم ولی وقتی از هم دق دلی داریم نمی شود که نمی شود، هر کس دنبال حق خودش است و حاضر است حقوق دیگران را پایمال کند تا به حق و خواسته ی خود برسد، ما کودکان زخمی هستیم که این قدر نادیده گرفته شده ایم و سرکوب شده ایم دیگر انسان بودن خود را فراموش کردیم و قلبمان دیگر برای هم نمی تپد، این تقصیر ما نیست تقصیر شرایط بوده است اما شرایط را چه کسانی ایجاد کردند؟! آدم هایی که ما را نفهمیدند و هیچ وقت هم نخواهند فهمید چون در دنیای متفاوتی از ما زندگی می کنند!


هوش مصنوعی روش گفت و گو را به شکل زیر ارائه می دهد، باشد که تمرین کنیم و یاد بگیریم:

برای انجام یک گفت و گو موثر و بدون ایجاد جر و بحث، می‌توانید به نکات زیر توجه کنید:

1. گوش دادن فعال: به نظرات و دیدگاه‌های طرف مقابل خود با تمرکز گوش کنید و احترام بگذارید. این کمک می‌کند که طرف مقابل حس کند که شما اهمیت می‌دهید.

2. ارتباط موثر: از اصطلاحات قابل فهم و عبارات مودبانه استفاده کنید تا پیام خود را به درستی منتقل کنید و از تحریج کننده بودن پرهیز کنید.

3. اظهار نظر با احترام: اگر با نظر یا دیدگاه طرف مقابل مخالف هستید، این را با احترام و بدون تحریج بیان کنید. به جای استفاده از عبارات تهاجمی، به دلایل خود بپردازید.

4. پذیرش تفاوت‌ها: قبول کنید که هر فرد دیدگاه و نظرات متفاوتی دارد و این تفاوت‌ها طبیعی است. به جای تلاش برای قانع کردن طرف مقابل، تلاش کنید برای درک و همدلی.

5. جلوگیری از تعصب: سعی کنید در گفت و گوها از تعصب و جانب‌داری پرهیز کنید و به جای آن به منطق و دلایل منطقی توجه کنید.

با رعایت این نکات، می‌توانید گفت و گوهای سازنده و موثری را بدون ایجاد جر و بحث انجام دهید.

دغدغه ی خود

امروز یه مطالبی در مورد پرهیز و احتما از افکار خوندم اینکه هویت فکریت و خودت این قدر برات مهم هست که همه ش درگیر نفس خودت هستی که یک نقطه ضعف هم هست!

نمی دونم از قول نیچه خوندم یا نقد بر نیچه بود یا تو وقتی که نیچه گریست، میگفت که نیچه خیلی دغدغه ی خودش رو داشته و این نشان میده که نفس خودپرستی داشته، من این مطالب رو چند سال پیش خوندم بهم برخورد چون که منم خیلی دلمشغول افکارم بودم اما امروز یاد این مطالب افتادم و دیدم انگار راسته و خوب حالا که فهمیدم انگار افکارم سرعتشون کمتر شد البته من چند روز بود پی برده بودم رگه هایی از خودکامگی هم دارم حالا نگید نه، چون که شرایطش نبوده ظهور نکرده وگرنه هست مامانم هم همیشه پشت سر بابام بهش میگفت خودکامه و البته خود مامانم هم فکر کنم هست کلا خیلی از ایرانی ها این خصلت رو دارند حالا منو دعوا نکنید ولی معمولا سرکوبش می کنیم!

خلاصه که شاید دیگه نیام بنویسم چون که همین نوشتنم هم به خاطر رضایت نفسم بود یک منیت قوی که سرکوب شده بود و اینجا جایی بود که خودش رو ابراز کنه، در صورتیکه اگر بخوای درست عمل کنی لازمه هیچ بشی یا محو و فنا بشی به قول عرفا!

چرندیات

اون شب یه خوابی دیدم، با مامانم سوار ماشین بودیم رفتیم توی یه کوچه ی سبز و قشنگ، تهش رسیدیم به بن بست اونجا یه آقای درویش بود که یه مار رو دوشش بود!

اون دوستم که باهاش کات کردم آخر کاری ها، یه بار بهم گفت ماری، منم از اون موقع چند بار خواب مار دیدم، یه بار قبل اینکه اون بگه تو مراقبه یه مار سبز دیدم که دهنش رو باز کرده بود می خواست نیش بزنه!

والا من فقط چند سال اخیر ادای مامانم رو در آوردم همیشه بیزار بودم شکل مادر و پدرم باشم، اما هی گفتن ابعاد سرکوب شده تون رو بیارید رو و باهاشون زندگی کنید، خوب منم کردم، چه می دونستم ماره!؟

تازه بعدش توی مراقبه، یه خفاشم دیدم، خفاشه هم سبز بود، نمی دونم اینا یعنی خودم این صفات رو دارم یا یکی تو زندگیم هست که این صفات رو داره، ما می گیریم خودم دارم!؟

وای دیشب خواب دیدم از یه جایی نظامیا حمله کرده بودند به خونه مون، بعد داداشم با رشادت همه شون رو کشت، منم می خواستم کمکش کنم اما نمی تونستم، برق ها رفته بود، ما جمع شده بودیم توی یه اتاق، این تیکه هاش رو یادمه بعد و قبلش هم بازم ماجرا بود که یادم نیست، دایی هام هم بعد اومدند، یه عده از فامیلم اومدن، گفتن می خوان حیاط خونه رو گود برداری کنن!؟

خیلی خوابام چرند و پرند شده تازگی، نه؟! دیشب دلم درد گرفته بود خوابم نمی برد، چای نبات خوردم ولی کامل خوب نشد، الانم هنوز مختصری درد می کنه، بازم یه چای نبات با عرق نعناع خوردم، شاید برم پیاده روی خرید، روز خوبیه امروز!

انضباط شخصی

امروز یه فایل صوتی یک ساعتی در مورد انضباط شخصی گوش کردم، کلیاتش رو می دونستم یه سری جزئیات گفت که نمی دونستم، مال سایت رادیو مثبت بود!

من سال هاست که می خوام به امیال خودم غلبه کنم اما نمیشه یا خودم رو مریض می کنم این قدر که سفت و سخت می گیرم یا میگم راحت باش که در این صورت اصلا عمل نمی کنم!

من اگر یه چیزی رو واقعا بخوام حاضرم براش هر هزینه و سختی رو بدم ولی وقتی نخوام و مجبور باشم یه مقاومت و انزجار عجیب و غریب از اون کار دارم!

امروز چند تا آگهی کاریابی نگاه کردم چند جا هم رزومه فرستادم، دیگه سنم رفته بالا کسی بهم کار نمیده!؟

مشکل من بیرون خونه نیست، مشکل من توی خونه است که هیچ کار نمی کنم، انگاری شرطی شدم فکر می کنم تو باید راحت باشی، هر کار بخوای انجام بدی!

می دونم اینا فقط مشکل من نیست، مشکل خیلی هاست، اگه کسی رئیسمون باشه بهمون بگه چی کار کن انجام میدیم چون باهاش رودربایستی داریم اما به خودمون که میرسه میگیم با خودم که تعارف ندارم، حالا باشه بعدا و همین جور روزها می گذره و اون بعدا نمیاد و تو با خودت میگی وای کارایی که می خواستم بکنم موند و این همه وقت گذشت و من هیچ کار نکردم!؟

مشکل اینه که کنترل درونی ندارم، یه زمانی خیلی به خودم سخت می گرفتم و با سرکوب خودمو کنترل می کردم اما این کار مریض و فرسوده م کرد، یه خشمی هم از خودم داشتم اما حالا از خودم خشمگین نیستم و اون سرکوبگر درونم فهمیده زور گفتنش مریضم می کنه برای همین من مانده ام بدون کنترل!