همه چیز افسرده کننده ست!
تنهایی!
بی کسی!
غربت حتی تو خونه ی خودت!
آینده ی نامعلوم!
گذشته ی داغون!
جنگ!
وضع مملکت!
وضع خودت!؟
میگن اگه بپذیرید به صلح میرسید!
مگه میشه قبول کرد این همه بدبختی رو!؟
باید قبول کنی بدبختی!
باید قبول کنی بی عرضه بودی!
باید قبول کنی شانس نداشتی و تقدیرت این بوده!
اینا سخته!
قبولش سخته!
غرورت پس چی میشه!
منیتت له میشه!
شایدم همه ی این اتفاق ها افتاده که دست از غرور و منیت برداری!؟
چه آرزوهایی داشتم!
فکر می کردم کسیم برای خودم!
همه ش به باد رفت!
خسته ام، خسته!؟
خسته از اینکه هر راهی که بود رفتم بلکه درست بشه!
اما نشد!
می دونم مثل من زیاده!
یکی برنامه ریزی کرده ما این سرنوشت رو داشته باشیم!
...........
چی شده ناراحتی دخمل گل
یه کاری که خوشحالت میکنه فعلا انجام بده تا سرحال تر بشی ![](//www.blogsky.com/images/smileys/119.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
ماهش جون میخواستی بری سر کار، منصرف شدی؟ تو خونه نمون.
گندش بزنن این دنیا رو.
مگه سر کار چه خبره خیرات می کنند؟!
وقتی خانواده خودت باهات این طورند چه انتظاری از غریبه ها داری؟!
من قبل تر هم گفتم، یه هدف برای خودت بساز و ریز ریز برای رسیدن بهش تلاش کن، خیلی کمک کننده س، امتحان کن![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
![](//www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
برو بابا حالم بهم می خوره از همه چی و همه کی!؟