باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من خیلی خودخواه بودم!

من وقتی جوان بودم خیلی خودخواه بودم و این خودخواهی باعث شد اتفاقاتی برایم بیفتد که شکسته شوم خوار و خفیف شوم تا از غرور و خودخواهیم کم شود!

اما الانم که حالم بهتر شده است دوباره روی خودخواه و مغرورم دارد قدرت می گیرد البته الان آگاه ترم می دانم چه چیز خودخواهی و خودپسندیست اما دلم می خواهد به آن ها عمل کنم گویا باز دارم کاری می کنم که بلا را به خود جذب کنم!

آدم هر چه می خواهد خودخواه نباشد نمی شود چون اکثر مردم خودخواه هستند و امری طبیعیست و در رابطه که با آن ها قرار می گیری خواه یا ناخواه رفتار آن ها روی تو هم اثر می گذارد، خیلی وقت ها رفتار خودخواهانه دیگران لج آدم را در می آورد و در تلافی آن ها تو هم خودخواه می شوی!؟

واقعا نمی دانم با خودم چه کار کنم!؟ مهربان و فروتن شده بودم ها یک نفر آمد و همه کاسه و کوزه های مرا بهم ریخت و باعث شد نفس خفته ی من بیدار شود و از آن زمان هی دارد می تازد!؟ بیشتر که شده کمتر نشده!؟


یه مقاله در مورد خودخواهی

مقاله ای دیگر

قدرت و مسئولیت

وقتی انسانی برتری و قدرتی نسبت به انسان های دیگر دارد این نعمتی گرانبهاست که خداوند نزد او امانت گذاشته است و در برابر آن مسئول است، اگر در جهت خیر از آن استفاده نکند دیر یا زود این امانت از او گرفته می شود، اگر با آن قدرت و برتریش ظلم کند به لعنت دچار می شود!

خوب چرا آدم وقتی می تواند کار خوب کند و نامش به نیکی در یادها و تاریخ ثبت شود دست به کارهای بد بزند؟ و برای خودش  و دیگران سختی بیافریند؟ ما گاهی تصمیماتی عجولانه و نادرست از سر احساس خشم و عصبانیت می گیریم اما وقتی خشممان خوابید و عقلمان برگشت می توانیم تصمیمات خود را اصلاح کنیم و ادامه به طریقی که ما را در سراشیبی می اندازد ندهیم، اصرار و روی حرف خود ایستادن ناپختگیست، آدم خودش می داند دارد خطا می کند دشمنی می کند ظلم می کند هزار نفر هم می آیند و گوشزد می کنند که این رویه را ادامه ندهد اما از سر غرور سر حرف خود می ایستیم و هزاران مشکل می آفرینیم کسی که همیشه غرورش را تغذیه می کند دچار توهم خواهد شد و خودش را به هلاکت خواهد انداخت، حداقل به خودمان رحم کنیم و برگردیم دیگرانی که دوست و خیرخواه باشند می فهمند و تشویقمان می کنند آن هایی که سرزنش می کنند یا تمسخر می کنند دشمن هستند لازم است به حرف هایشان گوش ندهیم آخر در تاریخ می نویسند فلانی این کار را کرد نمی گویند فلان وزیر یا مشاورش باعث شد آن ها به موقع در می روند!

پس بیاییم از نو شروع کنیم، دوباره شروع کنیم هر روز که خورشید طلوع می کند یک فرصت دوباره است شما که بیشتر دانید و می فهمید این ها را خودتان می دانید آخر چرا به خود نمی آیید و باعث می شود که هر کس برسد یک حرفی در موردتان بزند و هر کسی قضاوتتان کند چرا خودتان را در جایگاه تهمت قرار می دهید؟! خودتان بدتان نمی آید از این همه حرف؟ چرا باید آدم کاری کند که دیگران بنشینند و پشت سرش حرف بزنند و بهش خیانت کنند؟!

اعتماد به خود

امروز یه چیزی در اینستاگرام خوندم شاید هدیه تولدم باشه!

نوشته بود نقطه مقابل اضطراب، آرامش نیست اعتماد به خود است، چیزی که من اصلا ندارم! خخخخ

شده تا حالا تو شرایطی بودم که به خدا اعتماد کردم و رفتم جلو اما به خودم نه؟! وای به خودم؟! خود اینکه بخوام به خودم اعتماد کنم بهم اضطراب میده!؟ خخخخخخ

آخه به چی خودم اعتماد کنم؟! یه زمانی خیلی محکم بودم اما به خاطر خشم درونم بود الان تخلیه شدم و اون خشم رو ندارم و انگار دیگه نقطه ی اتکا هم ندارم!؟

بعد من فکر می کنم یعنی این باور رو دارم که اگر خیلی به خودم اعتماد کنم مغرور و متکبر میشم، بیشتر کارها رو خراب می کنم، همین جوری لنگان لنگان بهتره!؟

یعنی میشه آدم به خودش شک نکنه؟ اگه به خودت شک نکنی که میگی من همین جوری خیلی عالی و خوب و عیب و نقصم!؟ بعدش هیچ رشدی نمی کنی!؟ اتفاقا چون می دونی کارت خرابه میری که خودت رو درست کنی!؟

آیا من اشتباه می کنم؟!

یک نقطه قوت

بچه که بودم توی تلویزیون هنرمندان باسابقه و صاحب سبک رو نشون می داد که خیلی مردمی بودند و به بقیه ی مردم فخر نمی فروختند و خودشون رو بالاتر از مردم نمی دونستند من هم از این اخلاقشون خوشم اومد و سعی کردم توی زندگی خوی مهربان  و قروتن داشته باشم!

در خانواده مادری این جوری نبود که بخوان از عمد خودشون رو بالاتر از بقیه نشون بدند اما ناخودآگاه گاهی یه رفتارهایی داشتند که نشون می داد خودشون قبول دارن برتری دارن البته شاید منم همین طور باشم چون کلا از بچگیم حس می کردم با بقیه ی آدم ها فرق دارم و این تفاوت هم برام دلچسب بود تا اینکه توی سنی به این نتیجه رسیدم معمولی باشم که البته هر کارم کردم نشد!

بگذریم اگر واقعا بتونی علی رقم تفاوت و برتری که داری به اون هایی که ازت پایین ترند فخر نفروشی و دچار عجب و غرور نشی این یک نقطه ی قوت تو زندگیت به حساب میاد و آدم فروتن کلا دلچسب تره البته فروتن واقعی نه کسی که از سر غرور، فروتنی رو انتخاب می کنه!

یک نقطه ضعف دیگر

از بچگی به ما یاد دادند به آنچه هستیم افتخار کنیم نمی گویم خیلی عالی هستیم اما حسرت زندگی بقیه را نمی خوریم البته شاید دیگران چیزهایی داشته باشند که به چشممان بیاید اما به ما یاد داده اند سرمان در زندگی خودمان باشد و این کار درستی نیست که ببینیم کی در زندگی اش چی دارد!؟

این شاید یک اصل اخلاقی باشد که من نمی دانم بهش چه می گویند اما به زبان ساده اگر چشم به زندگی دیگران داشته باشیم و از انچه هستیم شرمنده باشیم خواهی نخواهی توسط اجتماع و تلویزیون و شبکه های اجتماعی فریب می خوریم و جذب آنچه کمبود داریم می شویم و می شویم بازار مصرف و آن ها از این ضعف ما استفاده می کنند و ما را ابزار دست خود می کنند و ازمان پول در می آورند!

گاهی یه کم از خودراضی بودن و به خود افتخار کردن با تمام کمبودها و کاستی ها خوب است آن قدر که دچار عجب و غرور نشویم و خودمان را از این حجمه ی جامعه حفظ کنیم!


بعدنوشت: من که به شخصه ترجیح میدم جوری زندگی کنم و بپوشم و بخورم و بخوابم که دوست دارم آزادی یعنی همین، نظر دیگران هم اگر از روی خیرخواهی و درست باشه شاید گوش بدم وگرنه اصلا برام مهم نیست، هر کی هر چی می خواد بگه!؟