باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ای روزگار

ای روزگار، ای روزگار

هستی تو خیلی نا به کار


زخمی زدی بر جان من

کردی مرا محزون و خوار


داری شماری بازی ای

دست بر نمی داری زین کار


آزار می رسانی به من

با دشمن و از دست یار


بازم بزن بازم بکن

پا پس نمی کشم ز کار


تا آخرش در خدمتم

بگذارم تا گردن زیر بار

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا دوشنبه 4 دی 1402 ساعت 09:00

ماهش جان، بی تعارف ماشاالله خیلی مستعدی، اگه یکم بیشتر وقت بذاری رو شعر سرودن، میتونی شاعر خوبی بشی ان شاءالله

مرسی عزیزم لطف داری
شعر باید خودش بیاد

گیل‌پیشی یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 23:06 http://Www.temmuz.blogsky.com

شعر خودت هست ماهش جون؟
هعی، امان از روزگار

آره دیگه خودم گفتم

حسین یکشنبه 3 دی 1402 ساعت 21:04

شعر قشنگی بود
فکر کنم خودتون سروده اید
بارک الله به شما

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.