امروز رفتم اینستاگرام، اولین پستی که برام آورد یه خانم سنندجی بود که با بچه ش توی چادر زندگی می کرد صاحبخونه بیرونشون کرده بود و بی خانمان شده بودن، شوهرشم ده ماه بود رفته بود تازه قبلش یه کلیه اش رو هم فروخته بوده!
این پیج مال یه آقای سنندجی هست نمی دونم خبرنگاره یا چی!؟
اگر اوضاع اون خانم رو می دیدی دلت آشوب میشد، خوب من چه جوری می تونم بی تفاوت باشم و به حرف این شاعرها گوش کنم!؟
دیروز توی همین اینستاگرام خوندم استرس برای اینه که کاری که باید انجام بدی رو انجام نمیدی، منم درونم بهم میگه اعتراض کن ساکت نمون بجنگ اما تمام این طریقت های عرفانی از کهنش تا مدرنش برعکس اینو میگن، باعث میشن به جای اینکه با ظلم بجنگم با خودم بجنگم!؟
استراحت کن عزیزم ان شاءالله بزودی بهتر میشی

مرسی
الان بری با چی بجنگی؟ الان بیفتی زندان، مشکل اون خانوم حل میشه؟ تاوان گناه یه عده رو که تو نباید پس بدی، اون زن هم خداش کریم هست

از دیروز هنوز ناخوشم