باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

گله و شکایت

می خوام گله و شکایت نکنم اما واقعا بعضی آدم ها کفریم می کنن!؟ نمی دونم تو بودنشون چه خیری هست!؟ آدم هایی که نه به خودشون کمک می کنند نه دیگران!؟ هر چقدر درد می کشند به جای اینکه تغییر کنن بیشتر به رفتارهای افراطیشون اضافه می کنن!؟ واقعا وقتی درد باعث تغییر مثبت تو این آدم ها نمیشه، من یا هر کس دیگه چه کاری می تونه براشون بکنه!؟

این چند وقت که نبودم گاهی چیزایی می دیدم که امیدوار میشدم و گاهی برعکس یه چیزایی ناامیدم می کرد! الان نه ناامیدم، نه امیدوار، به نظرم نباید این قدر گیر نتیجه باشم و این قدر با کوچکترین نسیمی احساسم تغییر کنه که تاثیر روی فکرم می گذاره و باز اون فکر یه احساسی رو تولید می کنه واقعا فقط باید شاهد بود و نظاره کرد مثل وقتی که میری طبیعت، نباید تحت تاثیر همهمه ها یا پچ پچ ها قرار گرفت!؟

می دونم از حرفام خیلی سردر نمی آرید داشتم با خودم فکر می کردم و می نوشتم ولی یه چیز مشخصه فکر و احساس روی هم اثر می گذارند و باعث تغییر هم می شوند، نمیشه باهاشون جنگید یا قضاوتشون کرد که این خوبه یا بد، فقط میشه صبر کرد واقعا تا با خودمون صبوری نکنیم با دیگران هم نمی تونیم شکیبا باشیم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.