روز اول علافی خیلی خوش گذشت!؟
الانم بیکارم اومدم بنویسم.
پشت سر نتیجه ی آقای خمینی حرف زدیم،
اسم بچه ش رو گذاشته ایران سادات!
مامانم خیلی علاقه داشت عکاسشون رو ببینه،
میگه تو فالوشون داری؟!
گفتم نه تو همه خبرگزاری ها زدن!
بعدش رفتم پاستای سبزیجات درست کردم،
کدو سبز و گوجه فرنگی و قارچ و سبزی خشک با ادویه و نمک زدم تنگ پاستاهای رنگی رنگی،
ولی بی مزه بود، خخخخخ ، مامانم گفت سس مایونز بزنیم، زدیم خوشمزه شد،
یک وعده ی غذایی سبک و تازه،
با فاضله آشتی کردم یه سو تفاهم بینمون پیش اومده بود،
قندشکن روی لپ تاپم کار نمیکنه هیچ جا نمی تونم برم فقط اینجا بازه،
گوشیمم هی قفل میکنه و باتریش تموم میشه،
باید منم گوشی نو بخرم
در ضمن باید بگم همین که امروز به هیچی فکر نکردم و علافی کردم باعث شد قوایم کمی باز گردد!؟
عذاب وجدانم ندارم وای فلان چی، اون کار رو باید بکنم و این حرفا!؟