باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

لعنت کردن

خوب من بعد از چند سال نتونستم دو نفر رو ببخشم و اومدم اینجا برای اینکه خالی بشم لعنتشون کردم که شاید آروم بشم و دیگه بهشون فکر نکنم اما بعد اتفاقی که افتاد این بود که به یاد آدم های دیگری هم افتادم که اونها هم بهم بدی کردند و از دستشون عصبانی هستم و دیدم اگر بخوام همین جوری لعنت کنم نمیشه و همه رو باید لعنت کنم بنابراین به این نتیجه رسیدم این راهش نیست و در ضمن با خودم فکر کردم که من از این آدم ها خوبی هم دیدم پس یه جورهایی خوبی هاشون و بدی هاشون با هم در میشه حتی بعضی هاشون خوبی هاشون می چربه به بدی هایی که بهم کردن پس اگر بخوام عاقلانه فکر کنم باید بگذرم و این پرونده ها رو ببندم!

اینکه زندگیم سیاه شده هم تقصیر خودم هست نباید به آدم ها زیاد نزدیک میشدم، خودم بهشون اعتماد کردم و تو دایره ی افراد خصوصیم راهشون دادم و احساس خرجشون کردم چرا؟ چون که فکر می کردم آدم خوبی هستند و من رو دوست دارند، دیشب تازه فهمیدم اینکه میگن ایرانی ها مهرطلب هستند یعنی چه؟! البته برای هر کس یه جور ظهور پیدا می کنه اما ما تشنه ی محبت هستیم و تا یه آدم بهمون محبت و خوبی می کنه فکر می کنیم حتما خیلی دوستمون داره در صورتیکه این طور نیست هزار دلیل وجود داره که یه آدمی به یه آدم دیگه محبت کنه، اون کودک درونمون رو باید دریابیم تو آینه خودمون رو نگاه کنیم و با خودمون حرف بزنیم ما با خودمون قهریم، صلح و آشتی و محبت لازمه بین خودمون و خودمون رخ بده و انتظارم نباید داشته باشیم یک نفر دیگه بیاد برامون این کار رو بکنه چون هیچکس دیگه نمی تونه حس درونی ما به خودمون که ریشه در کودکی داره رو درست کنه، واقعا حالا این حرفا رو می فهمم!

روز اول علافی

روز اول علافی خیلی خوش گذشت!؟
الانم بیکارم اومدم بنویسم.

پشت سر نتیجه ی آقای خمینی حرف زدیم،
اسم بچه ش رو گذاشته ایران سادات!
مامانم خیلی علاقه داشت عکاسشون رو ببینه،
میگه تو فالوشون داری؟!

گفتم نه تو همه خبرگزاری ها زدن!

بعدش رفتم پاستای سبزیجات درست کردم،

کدو سبز و گوجه فرنگی و قارچ و سبزی خشک با ادویه و نمک زدم تنگ پاستاهای رنگی رنگی،

ولی بی مزه بود، خخخخخ ، مامانم گفت سس مایونز بزنیم، زدیم خوشمزه شد،

یک وعده ی غذایی سبک و تازه،

با فاضله آشتی کردم یه سو تفاهم بینمون پیش اومده بود،

قندشکن روی لپ تاپم کار نمیکنه هیچ جا نمی تونم برم فقط اینجا بازه،
گوشیمم هی قفل میکنه و باتریش تموم میشه،

باید منم گوشی نو بخرم


در ضمن باید بگم همین که امروز به هیچی فکر نکردم و علافی کردم باعث شد قوایم کمی باز گردد!؟

عذاب وجدانم ندارم وای فلان چی، اون کار رو باید بکنم و این حرفا!؟

صلح

برای من همیشه سوال بوده است که آنچه در اخبار جهان صلح می نامند چطور صلحی است که هر روز سلاح های بیشتری اختراع و ساخته می شود یا کشورهایی که تکنولوژی ساخت سلاح ندارند از سازندگان سلاح، سلاح می خرند.

انگار آرامش تا وقتی برقرار است که کشورها از هم بترسند و هر کشوری سعی دارد به سلاح قوی تر برسد تا دیگر کشورها بیشتر از آن بترسند!

بیشتر نوعی دندان نشان دادن است که گرگ ها برای هم انجام می دهند تا قلمرویشان را حفظ کنند یک جنگ مخفی و پنهان در جریان است که نمی توان نام آن را صلح و آشتی گذاشت.

از طرف دیگر بحثی که وجود دارد بحث منافع است که هر جا دو کشور دشمن با یکدیگر دشمن سوم مشترکی داشته باشند که منافعشان را بیشتر به خطر بیندازد بر ضد آن کشور سوم با هم متحد می شوند و بعد از پیروز شدن بر کشور سوم دوباره با هم دشمن می شوند!

این همه احساس مبارزه جویی و منفعت طلبی یا احساس خطر چرا در بین ما انسان ها وجود دارد! این گونه نمی شود یک دنیای هماهنگ و یک کل یکپارچه درست کرد!

به اطلاع قدرت های جهان می رسانم رویه ای که شما پیش گرفته اید فقط باعث نابودی همه ی ما می شود موردی که سال هاست به طرق مختلف بیان شده و به مردم نشان داده شده است.

چرا هیچ کس قبول نمی کند امیالی مانند حرص و طمع، حسادت، خودخواهی در آدم ها هست که در قالب های گفتمان مدرن خودش را به شکل کلمه منفعت نشان می دهد؟!

اگر قرار باشد صلح برقرار شود ابتدا آدم ها باید یاد بگیرند چگونه با هم دوست باشند، چگونه با هم آشتی کنند، چگونه صداقت داشته باشند، چگونه به هم اعتماد کنند، چگونه زرنگی در برابر هم انجام ندهند، اما اتفاقی که افتاده است دقیقا برعکس این است.

اینکه فقط عهد ببندیم تا مدتی متحد باشیم بعد برویم دنبال کارهایمان کافی نیست یا اینکه در عین حال که متحد هستیم مخفیانه بر ضد هم کارهایی بکنیم! این فرهنگ از کجا آمده است؟!

 متاسفانه این فرهنگ سیاستمنداران امروزه بین مردم عادی نیز رواج پیدا کرده است و دیگر نمی توانی به کسی اعتماد کنی یا با کسی دوست باشی یا صادق باشی چون می ترسی هر لحظه بر ضدت کاری انجام شود.

این صرفا فقط خالی کردن ذهن و زبان بود و بنده ایده ای برای حل این مشکلات ندارم شاید در آینده آن قدر بفهمم که بتوانم راهی برای بیرون آمدن از این بن بست یا منجلاب پیدا کنم.