باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

راستی

واقعا من این قدر بی پرده حرف می زنم و راستشو میگم خطرناک نیست؟!

نمی دونم ولی می ترسم یه اتفاق بد برای خودم بیفته یا برای دیگران!؟

یکی میگه باید تدبیر داشت یکی میگه باید صدق داشت!؟

نمی دونم تدبیر همون حیله ست اسمشو قشنگ کردن؟!

ما که از هر کسی می گفت تدبیر تدبیر فقط حیله دیدیم!؟

اصلا یه عده میگن عقل چیز خوبی نیست چون تدبیر و حیله می کنه!؟

فکر کنم عقل های ما این قدر کمه که به جای اینکه درست کار کنه این جوری کار می کنه!؟

من که سر پیری مثل باب اسفنجی شدم اصلا!؟

همون عقل چاره اندیشمم دیگه کار نمی کنه!؟

هر کار می کنم احمقانه ست!؟

پس بهتره هیچ کاری نکنم!؟

اصلا حرفم نزنم بهتره اوضاع رو خراب تر می کنم!؟

دست خودم نیست میام درد و دل کنم توصیه هم می کنم!؟

حالت عقل کلی دارم یه مقدار!؟

کامنتا رو بستم چون حوصله و حس هیچکس نیست!؟

از این که به قواعد آزادی بیان احترام نمی گذارم عذر می خوام!؟

تصمیم گرفتم وبلاگ بقیه هم دیگه نرم!؟

از همین جا عذر می خوام!؟

فقط می خوام برای خودم اینجا بنویسم!؟

مثل یک دفترچه ی یادداشت!؟

عادت کردم به اینجا!؟

دوسش دارم!؟

بگذاریم شیطان تنها بماند!

چند سال پیش مطلبی خواندم که خیلی به دلم نشست از یک خانم مسیحی بود می گفت: بیایید این قدر بهم عشق بورزیم و اخلاقیات و انسانیت را رعایت کنیم که شیطان تنها بماند! 

مثل قطره ای که در آب می افتد و بعد یک موج می شود و تمام سطح آب را در بر می گیرد یعنی با محبت کردن یک فرد روز به روز افراد بیشتری به محبت روی می آورند!

البته من این قضیه را امتحان کردم و تا الان که نتوانستم انجامش دهم چون که آدم هایی می آیند که مانعت شوند و اکثرا هم می خواهند با حیله کار خودشان را پیش ببرند و در مقابل آن ها نمی توانی با محبت رفتار کنی چون در چاه می اندازندت من که مجبور شدم به شیوه ای دیگر با آن ها برخورد کنم تا از گزندشان ایمن شوم!

متاسفانه هر چقدر ما بخواهیم دنیا را قشنگ کنیم و گل بکاریم عده ای هستند که کارمان را خراب کنند و خوب ما در این هین چیزهای بیشتری یاد می گیریم روش های جدید خلق می کنیم عاقبت آنکه نیتش خیر است به خواسته اش می رسد!