باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

امروز حالم خوش نبود!

امروز حالم خوش نبود!

حسابی داشتم قاطی می کردم!

اینجا هم که خراب بود!

رفتم به یکی از دوستای دانشگاهم پیام دادم!

خدا خیرش بده زود جواب داد!

و تسکینم داد!

کلی هم چیز میز روانشناسی بهم معرفی کرد!

اونم کلی مشکلات براش پیش اومده بود!

دیگه نمیگم شاید راضی نباشه!

حسابی احساس خفگی می کردم!

ولی الان بهترم!

از صبح می خواستم اسم و کپشن های وبلاگ رو عوض کنم!

منتها بالا نمی اومد!؟

دکتر هلاکویی هم گوش کردم!

فهمیدم حسابی دیوونه ام! :/

حافظم خوندم از صبح!

از دیشب هی دارم شعر می خونم!

اونم واقعا تسکینه!

بهش میگم این همه سال این قدر قشنگ حرف زدی من آخرش ازت یاد نگرفتم!؟

راستی

واقعا من این قدر بی پرده حرف می زنم و راستشو میگم خطرناک نیست؟!

نمی دونم ولی می ترسم یه اتفاق بد برای خودم بیفته یا برای دیگران!؟

یکی میگه باید تدبیر داشت یکی میگه باید صدق داشت!؟

نمی دونم تدبیر همون حیله ست اسمشو قشنگ کردن؟!

ما که از هر کسی می گفت تدبیر تدبیر فقط حیله دیدیم!؟

اصلا یه عده میگن عقل چیز خوبی نیست چون تدبیر و حیله می کنه!؟

فکر کنم عقل های ما این قدر کمه که به جای اینکه درست کار کنه این جوری کار می کنه!؟

من که سر پیری مثل باب اسفنجی شدم اصلا!؟

همون عقل چاره اندیشمم دیگه کار نمی کنه!؟

هر کار می کنم احمقانه ست!؟

پس بهتره هیچ کاری نکنم!؟

اصلا حرفم نزنم بهتره اوضاع رو خراب تر می کنم!؟

دست خودم نیست میام درد و دل کنم توصیه هم می کنم!؟

حالت عقل کلی دارم یه مقدار!؟

کامنتا رو بستم چون حوصله و حس هیچکس نیست!؟

از این که به قواعد آزادی بیان احترام نمی گذارم عذر می خوام!؟

تصمیم گرفتم وبلاگ بقیه هم دیگه نرم!؟

از همین جا عذر می خوام!؟

فقط می خوام برای خودم اینجا بنویسم!؟

مثل یک دفترچه ی یادداشت!؟

عادت کردم به اینجا!؟

دوسش دارم!؟

به نظرتون میشه؟!

به نظرتون میشه من اینجا تمرین حرف زدن انجام بدم؟ یا باید برم جلوی آینه تمرین کنم؟ از آینه خوشم نمیاد جلوش که میرم ادا بازی درمیارم! چی کار کنم با خودم راحت نیستم!؟ جلوی جمع هم که بخوام حرف بزنم از استرس سکته می زنم!؟ 

البته چند وقته این کار رو شروع کردما، سعی کردن اینجا که می خوام بنویسم برم تو قسمت محاوره، می دونم اولش قشنگ نیست ولی خوب کم کم خوب میشم!؟

دیشبم وبلاگ رو غیرفعال کردم ولی امروز برای تمرین بازش کردم لطفا در مورد چیزهایی که می نویسم فکر دیگه نکنید فقط می خوام حرف زدنم رو خوب کنم برای همین از هر دری می نویسم!؟

حس خوب ندارم!

حس خوب به نوشته هام ندارم به نظرم تاریکن!؟

دو تا کانال در تلگرام داشتم اون ها رو هم پاک کردم به نظرم اون ها هم آلوده شده بودن به منیت و نفسانیت!؟

ماه پیش چند روز در اینستاگرام عکس نوشته می گذاشتم اما بازخوردی خوبی نگرفتم یک نفر هم که اصلا نمی شناختمش اومد و باهاش دعوام شد، منم اکانتم رو غیرفعال کردم و نرم افزار اینستاگرام رو پاک کردم و خیالم راحت شد، دیگه نمیرم اونجا بچرخم!؟

فکر می کنم اصلا فعالیت در فضای مجازی راه خوبی نیست و کارایی نداره، بعدم یه عده ی کمی حرف های منو می فهمند و بقیه ازشون سو استفاده می کنند، پس چه کاریه بیام اینجا بنویسم!؟

خیلی وقته به این نتیجه رسیدم برای همین وبلاگم رو پاک کردم، این قدر این چند وقت آدم های مشکلدار در این فضای مجازی دیدم که به این نتیجه رسیدم باید فقط با آدم های خاصی مراوده داشته باشم و با هر کسی هم کلام نشم البته اینو از نوجوونی می دونستم اما این عرفان های مدرن گولم زدن، گفتن اگه عشق به آدم ها بدی تغییر می کنند ولی این طور نیست من فقط سو استفاده دیدم و بی ارزش شدن خودم و کارم!؟

دل من این وبلاگ رو می خواد!

من برگشتم چون دلم این وبلاگ را می خواد!

اون روز که تحملم سرریز شده بود کمی گریه کردم و بعد به این نتیجه رسیدم باید خیلی قوی تر از این چیزا باشم!

فرداش باز مغزم بهم ریخته بود منم بلند شدم با اون حال رفتم پیاده روی بعدش بهتر شدم!

امروز توی تختم داشتم فکر می کردم اگر وقتی با یکی مشکل داری سکوت و تحمل راهش نیست جنگیدن باهاش هم راهش نیست پس راهش چیه؟!

آخه طرف میگه تو بدی ، تقصیر توست ، تو باید به حرف من گوش بدی حالا خودش احمق و ببو گلابیه اصلا نمی فهمه از عالم من خبر نداره همه چیز رو اشتباه می فهمه ولی زبونشم درازه و خودش رو فهمیده و عاقل و حق می دونه درست مثل سنگه ، یه صخره ی محکم، البته اگر رود باشی می تونی هر صخره ی محکمی رو بشوری و ببری ولی حرف سر این هست که این بنده ی خدا یه بلاهایی سرش اومده که تبدیل به چنین چیزی شده اگر سر منم اومده بود شاید بهتر از اون نبودم!؟

خلاصه که این جور آدما یه جوری باهات حرف می زنن که عصبانیت کنن و دلت می خواد یه کتک جانانه بزنیشون اما کتک زدن معمولا جواب عکس میده و طرف شاید در ظاهر باهات خوب بشه اما در دلش کینه به دل می گیره و هر جا بتونه زهرش رو می ریزه پس عقل سالم میگه استفاده از خشونت فایده ای نداره بلکه باید راهی درست و حسابی پیدا کرد تا طرف نرم بشه اما من اصلا زبون چرب و نرمی ندارم پس باید یه کار دیگه بکنم!

علل القاعده طرف این طور پوسته ی سنگی دور خودش پیچیده که از خودش محافظت کنه پس درونش خیلی زخم خورده و ترسیده هست فقط مهر و محبت واقعی می تونه بهش کمک کنه و من چون ازش دلخورم نمی تونم این کار رو براش بکنم! پس مجبورم تحمل کنم!

اینم بگم کس خاصی تو ذهنم نیست که این جورین، چند نفر تو ذهنم هستند که باهاشون مشکل دارم و از هر کدوم یه چیزی نوشتم! خخخخخ

اینم تلگرام اومد:


آنکه رنجاند

 ترا عذرش پذیر

تا بیابی مغفرت بر وی مگیر


حق ندارد 

دوست خلق آزار را


نیست این خصلت یکی دیندار را

از ستم هر

 کو دلی را ریش کرد

آن جراحت بر وجود خویش کرد


عطار