واقعا من این قدر بی پرده حرف می زنم و راستشو میگم خطرناک نیست؟!
نمی دونم ولی می ترسم یه اتفاق بد برای خودم بیفته یا برای دیگران!؟
یکی میگه باید تدبیر داشت یکی میگه باید صدق داشت!؟
نمی دونم تدبیر همون حیله ست اسمشو قشنگ کردن؟!
ما که از هر کسی می گفت تدبیر تدبیر فقط حیله دیدیم!؟
اصلا یه عده میگن عقل چیز خوبی نیست چون تدبیر و حیله می کنه!؟
فکر کنم عقل های ما این قدر کمه که به جای اینکه درست کار کنه این جوری کار می کنه!؟
من که سر پیری مثل باب اسفنجی شدم اصلا!؟
همون عقل چاره اندیشمم دیگه کار نمی کنه!؟
هر کار می کنم احمقانه ست!؟
پس بهتره هیچ کاری نکنم!؟
اصلا حرفم نزنم بهتره اوضاع رو خراب تر می کنم!؟
دست خودم نیست میام درد و دل کنم توصیه هم می کنم!؟
حالت عقل کلی دارم یه مقدار!؟
کامنتا رو بستم چون حوصله و حس هیچکس نیست!؟
از این که به قواعد آزادی بیان احترام نمی گذارم عذر می خوام!؟
تصمیم گرفتم وبلاگ بقیه هم دیگه نرم!؟
از همین جا عذر می خوام!؟
فقط می خوام برای خودم اینجا بنویسم!؟
مثل یک دفترچه ی یادداشت!؟
عادت کردم به اینجا!؟
دوسش دارم!؟
چند روز پیش چند توصیه از آقای تسلا خوندم یکیش این بود آدم یا باید به همسرش برسه یا به کتاباش!؟ یک توصیه ی دیگه هم داشت که از رابطه ی جنسی در سن بالا پرهیز کنید؟!
به نظرم واقعا راست میگه!؟ اون موقع ها که دانشگاه می رفتم بچه ها می گفتن تو آخرش با لپ تاپت ازدواج می کنی!؟ البته الان که در عقد گوشی هستم!؟ خیلی لوس بودم می دونم!؟
ولی واقعا من که اون موقع که موقعش بود دنبال این چیزا نرفتم الان چرا برم؟! اونم با این تفاسیر!؟ اگه یه موقعی هم رفتم یکیش به خاطر این بود که روانشناسا و دکترها می گفتن اگر ازدواج کنی خوب میشی که اونم الکی می گفتن فکر کنم!؟ از طرف دیگه احساس تنهایی می کردم اما بعد دیدم متاهل ها هم احساس تنهایی می کنند!؟
بعدم یه دوست هم جنس داشتم بهم نشون داد رابطه های امروزه بیشتر 3 یا 4 سال دوام نمیارند چه دوستی با جنس خودت چه جنس مخالف!؟ واقعا چه کاریه خوب!؟ تازه اون خیلی ازدواجی بود منم هوایی کرد ولی الان باز دارم میرم تو مسیر خودم!؟
این که این چند وقت زیاد در مورد این موضوع می نویسم برای این هست که بهش فکر می کنم تقریبا هم تکلیف خودم رو روشن کردم می خوام مجرد بمونم مردد نیستم فقط باز بعضی پیشنهادها بهم میشه منم بلافاصله رد می کنم هنوز محکم نشدم!