باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

عیب از منه!

امروز یه مقاله می خوندم 40 تا بازیگر برتر مرد ایرانی رو به ترتیب تاریخ تولد از کوچک تا بزرگ لیست کرده بود هر چه سنشون بیشتر میشد احساس مرد بودن هم به نظر من بیشتر میشد!؟

یادم افتاد وقتی دبستان بودم سال اول که بودم پنجمی ها به نظرم خیلی بزرگ بودند هر سال که بالاتر می رفتم پنجمی ها دیگه اون بزرگی رو نداشتند با خودم می گفتم چرا این جوری میشه؟! آیا هر چی می گذره رشد دخترا معکوس میشه؟! وقتی راهنمایی بودم یه روز یهو فهمیدم خودم دارم بزرگ میشم منتها بزرگ شدن خودم تدریجیه متوجه نمیشم!؟ اختلافمون کمتر میشد!

چندیست دهه هشتادیا رو می بینم با خودم میگم اینا چقدر کوچولو و ظریف هستند چه دخترا چه پسرا! ما این طوری نبودیم اما فکر کنم اینم همونه، اختلاف خودم باهاشون زیاد شده!؟

مردایی که سنشون بالاتره هم به خاطر همین به نظر باجذبه تر هستند هر چی سنشون بهم نزدیک تر و کوچک تر میشه احساس می کنم پسر بچه اند!؟

خلاصه اینکه کسی عیب نداره و عیب از منه!؟

دیگه میل به نوشتنم کمتر شده کمتر می نویسم ولی وبلاگ ها رو چک می کنم شاید کامنت هم بذارم، بدی و خوبی دیدید حلال کنید! یا حق!

در حوالی چهل سالگی

چند روز اخیر هی می بینم که بعضی ها از چهل سالگی حرف می زنند با خودم فکر کردم منم نزدیکشم!؟ 5 سال دیگه چهل ساله ام و دیگه رو به سن گذاشتن!

انگار همین دیروز بود که 30 ساله شده بودم هم زود گذشت هم کلی ماجراها داشتم و اتفاقات مختلف تو این 5 سال افتاد! خیلی تغییر کردم!

انگار همین دیروز بود رفته بودم شهر دیگه ارشد بخونم چقدر بچه بودم ولی احساس بزرگ بودن می کردم! دچار بحران هم شده بودم! بحران چهل سالگی تو 24 سالگی اومده بود سراغم البته می گن خانما معمولا بحرانشون تو 30 سالگی اتفاق می افته بحران 40 سالگی مال آقایونه!

می خوام این 5 سال رو حروم نکنم البته می دونم که حرومش می کنم آخه دست و دلم به هیچ کاری نمیره! انگار یه گمکرده دارم! این حس نمی دونم چند ساله با منه و نمی ذاره زندگی عادی داشته باشم! لذت ببرم از زندگی! زندگی بر من حرامه!