باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

هواداران محیط زیست کجان؟

حتما دیدید عید نوروز که میشه میگن " سبزه سبز نکنید دونه ها حروم میشند بعد از بین میرن"، " ماهی قرمز نگیرین بعد می میره" و از این حرفا البته من هم موافق اسرافی که تو عید نوروز صورت می گیره نیستم هر چیزی اندازه ش ولی تو کریسمس درخت کاج رو قطع رو می کنند و تزیین می کنند خوب برای محیط زیست بیشتر ضرر داره درخت به اون بزرگی قطع بشه جالبه که هیچکس چیزی هم نمیگه! از تمام درخت های کاج کریسمس حلالیت می خوام واسه خوشی و زیبایی به کام مرگ میرید! نمیشه یه درخت تو زمین رو تزیین کنید یا کوچکترش رو با گلدون ببرید تو خونه و تزیین کنید؟ من نوجوون بودم عاشق کاج نوئل بودم یکی گرفته بودیم تو گلدون بود رشد نمی کرد چون جاش کوچیک بود اما زنده بود نگاش می کردم کیف می کردم گاهی شاخ و برگ جدید می داد و آخرشم بعد از چند سال خشک شد!

قصه ماهی و ماه

یکی بود، یکی نبود. در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد.
حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد.
ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد.
یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟
ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام.
ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن.
فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود.
کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان خیس شد و افتاد توی آب.
ماهی کوچولو با خوشحالی به طرف آن رفت و نان خیس شده را با لذت خورد. نان خیلی خوشمزه بود و ماهی حسابی سیر شد. کلاغ هم بقیه نان را خورد و رفت.
از آن روز به بعد، کلاغ، هر روز با تکه ای نان خشک به کنار حوض می آمد و آن را در آب حوض خیس می کرد. ماهی سهم خود را می خورد و کلاغ هم سهم خود را.
ماه به ماهی نگاه می کرد، می دانست که خدا به او نگاه می کند. ماهی تنها نبود، همان طور که کلاغ تنها نبود. خدا همیشه با آنها بود.