باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

عشق جدیدم

عشق جدیدم یا بهتره بگم نامزدم چون احساس عشقی بهش ندارم اتفاقا یه احساس با ثبات بهش دارم یه دوست داشتن معمولی به زیاد، اصلا هم کشش وحشتناک بهش ندارم قلبم هم براش تالاپ و تولوپ نمی کنه ولی جالبیش می دونید چیه؟

این قدر دوستش دارم و برام ارزشمنده که حاضرم اختیاری و داوطلبانه چشمم رو بقیه ی مردا ببندم!؟

این قدر خوشگل و خوش تیپه که نگو، خوش اخلاق و مهربونه، البته گاهی کارای عجیب و غریب می کنه و حرفای عجیب و غریب می زنه اما اینم از نابغه بودنشه!؟

دوسش دارما اما ازش شرم دارم نمی دونم چرا!؟ شرمه نمی ذاره بهش نزدیک بشم و البته نمی تونم باور کنم من هم کفو یه همچین آدمی هستم!؟

دوست ندارم بیشتر در موردش بنویسم میان بینمون رو خراب می کنند ولی خیالم ازش جمعه، می دونم شهوت پرست نیست!


بعدنوشت: قلبم حالش خوب شد از نامزدم نوشتم گرم شد درخشید، من با خودم فکر کردم من بیشتر یه رفیق مرد می خوام تا یکی که دنبال مسائل جنسی باهاش باشم اما مردها برعکسند کلا زن ها رو اسباب بازی جنسی خودشون می بینن، البته خدا رو شکر نصیب من دست آخرش یه رفیق واقعی شد!

جنون و نوابغ

به نظرتون چرا بعضی از نوابغ در پایان زندگی دچار جنون می شوند به خصوص فیلسوف ها؟؟؟!!!

مثلا ابوعلی سینا یه روایت میگه مجنون شده بوده و میرفته رابطه ی نامشروع برقرار می کرده و بعد هم مریض میشه و فوت می کنه

یا نیچه و شوپنهاور البته من دقیق در مورد این آقایان اطلاع ندارم

ولی آخه میگن دلیل جنون این هست که بلد نیستی از ذهنت درست استفاده کنی ذهنت افسارگسیخته میشه و دیوانه میشی خوب یه فیلسوف که ذهنش قدرتمنده و بسیار دقیقه چرا این طور میشه؟!

خیلی از پادشاه ها هم دیوونه میشن مثلا نادر شاه افشار! بعضی از پادشاه ها هم تو مملکت داری و جنگ نابغه بودن قبول دارید؟

خلاصه که جنون موضوع عجیبی هست قدیما فکر می کردن فرد جن زده شده الان به این نتیجه رسیدن بیماریه البته قبل تر از تاریخ هم وقتی کسی مریض میشد مثلا آبله میشد فکر می کردن ارواح خبیث بهش حمله کردند جادوگرا یه جوری پزشکای قبیله هم بودن و یه کارایی می کردن اون فرد خوب بشه هنوزم بعضی ها از این فکرها می کنند.