باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روان رنجوری

چیزی که فهمیدم اینه که از بچگی از فیلسوف ها و عارف های روان رنجور خوشم می اومده و جذبشون میشدم!

کسایی مثل شیخ بهایی یا امام سجاد روان رنجور نیستند عاقلند برای همین خیلی حرفاشون از بچگی بهم نمی چسبید!

ولی حالا می فهمم که دنبال اون روان رنجورا رفتن وضع روانم رو بدتر کرده، اگه حرفای آدم های عاقل رو گوش می کردم این طور نمیشد!؟

البته بعضی وقت ها فکر می کنم اینا هم یه مشکل دیگه داشتن که مثل من نبوده!

دیگه اون موقع که حرف های روان جورهای مشابه خودم رو میشنیدم یا می خوندم و خوشم می اومد باید فکر اینجاشو می کردم! کاملا نفسانی بوده و لذت می بردم از تیکه هاشون! دل خنک کنک بوده اما راه حل درستی برای درمان درد نبوده!

البته این جوری نبوده که اصلا کمک نکنن ولی لازمه که تشخیص بدی این حرف طرف از روی آگاهیشه یا از روی روان رنجوریش!

اینا رو میگم که شما درس بگیرید این کارها رو نکنید وگرنه برای من چه سودی بیام اینجا از خودم و اشتباهام بگم!؟ می دونمم بیشترتون خوشحال میشید آخه حسودید، من که به هر روشی دست زدم بلکه مردم درست بشند اما کافی نبود! دیگه بهتره برم تو افق محو بشم از دست هم راحت بشیم!؟

داستان افلاطون و ستایش

روزی مردی در نزد فیلسوف بزرگ افلاطون، سخنانی را به زبان آورد. در میان سخنانش گفت:امروز فلان مرد، تعریفت را میکرد که افلاطون، مرد بزرگواریست و کسی مانند او وجود ندارد.

افلاطون پس از شنیدن این حرف، سر فرود برد و سخت دلتنگ شد.

آن مرد به افلاطون گفت:ای حکیم! چه چیزی گفتم که چنین دلتنگ شدی؟

افلاطون در جواب به او گفت:ای خواجه! من از تو آزرده خاطر نشدم ولی مصیبت بالاتر از اینکه جاهلی مرا ستایش کند و کارم در نظرش پسندیده آید؛ چیست؟ نمیدانم او به خاطر چه کار جاهلانه ای از من خوشش آمده و مرا بخاطر آن ستوده است.

دهه هشتادی های فیلسوف

امروز باز روی اون گروه کتابخوانی دهه هشتادی ها بحث سیاسی شد شروع کردند به شعار دادن منم بهشون گفتم حرفاتون شعاری هست و شما سیاستمدار نیستید!

یکیشون میگه قشر خاکستری خفه شو و شاشیدم و ....

یکیشون میگه خودتو میزنی به کوچه ی علی چپ!

خودشون با اسم مستعار رو گروه بودند فکر می کردند منم اسم دیگه گذاشتم رو خودم!

خلاصه که به این نتیجه رسیدم حیف خوندلی که واسه اینا خوردم یه ذره ادب ندارند و همه شون دیکتاتورهای کوچک هستند که چهار تا کتاب خوندن فکر کردن فیلسوف شدند!؟

البته ما یکی از این بی ادبا در خونه مون داریم ولی اینا خیلی بدتر از اون هستند!

پر رو پر رو میگه من حرف حق رو میزنم حق با منه!؟ منم گفتم منم فکر می کنم که حق با منه!؟

جنون و نوابغ

به نظرتون چرا بعضی از نوابغ در پایان زندگی دچار جنون می شوند به خصوص فیلسوف ها؟؟؟!!!

مثلا ابوعلی سینا یه روایت میگه مجنون شده بوده و میرفته رابطه ی نامشروع برقرار می کرده و بعد هم مریض میشه و فوت می کنه

یا نیچه و شوپنهاور البته من دقیق در مورد این آقایان اطلاع ندارم

ولی آخه میگن دلیل جنون این هست که بلد نیستی از ذهنت درست استفاده کنی ذهنت افسارگسیخته میشه و دیوانه میشی خوب یه فیلسوف که ذهنش قدرتمنده و بسیار دقیقه چرا این طور میشه؟!

خیلی از پادشاه ها هم دیوونه میشن مثلا نادر شاه افشار! بعضی از پادشاه ها هم تو مملکت داری و جنگ نابغه بودن قبول دارید؟

خلاصه که جنون موضوع عجیبی هست قدیما فکر می کردن فرد جن زده شده الان به این نتیجه رسیدن بیماریه البته قبل تر از تاریخ هم وقتی کسی مریض میشد مثلا آبله میشد فکر می کردن ارواح خبیث بهش حمله کردند جادوگرا یه جوری پزشکای قبیله هم بودن و یه کارایی می کردن اون فرد خوب بشه هنوزم بعضی ها از این فکرها می کنند.