باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خواب دادگاه

دیشب خواب دادگاه دیدم

خوشبختانه قاضی ها به جوونی معترضین رحم می کردند و حکم اعدام نمی دادند.

من تماشاگر بودم.

خانواده هاشون هم بودند.

در خواب به این فکر می کردم که حالا که شما ما را شکنجه روانی می دهید ما هم باید شما را شکنجه روانی دهیم.

به شیوه اش هم فکر کردم.

البته می دانم عصبانیتم که بخوابد چنین کاری نمی کنم.

نه تنها این کار بلکه کارهایی که در نوشته قبل گفتم هم نمی کنم.

من آدمش نیستم.

هیچ وقت نبودم.

اساسا من کجا و شماها کجا!

ما نقطه مقابل هم هستیم.

دیگر نصیحت در شما اثر ندارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.