باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

زندان

به نظرتون زندان چه شکلیه!؟ چقدر آدم می تونه توش تاب بیاره!؟ من که نمی تونم نه فقط چون سخته چون که من باید یه ساعاتی در روز تنها باشم و تو زندان نمیشه سلول ها چند نفرست!؟

به نظرتون سربازی چطوریه؟! البته بستگی داره کجا بیفتی ولی یکی از دایی های من لب مرز ایران و افغانستان افتاده بود تو دهه شصت خیلی روزای سختی رو گذرونده بود!؟ من که نمی تونم!؟ از زندان بدتره سربازی!؟

یه جا خوندم ارثیه آقایون برای این بیشتر از خانم هاست چون میرفتن برای جنگ حالا سوال پیش میاد مگه غنیمت جنگی بدست نمی آوردن ربطش به ارث چیه؟! 

اینکه می گن دو شاهد زن باشه تو دادگاه هم فکر کنم برای این هست که اغلب آقایون شناخت درستی از خانم ها ندارند برای این بوده که راست و دروغ حرف شاهدها رو بفهمند!؟ البته به نظر من!

اینا رو نوشتم صرفا واسه خالی کردن ذهن و اینکه بدونم دنبال کننده ها نظرشون چیه!؟ اگه حوصله و وقت داشتید ممنونم میشم برام بنویسید!

جنگه

اعلامیه هایی در فضای مجازی منتشر شده است که مردم را به آتش زدن اموال عمومی و ساختمان های دولتی ترغیب می کند!

روز اول که مهسا امینی کشته شد همه ناراحت بودیم من در اینستاگرام نوشتم که همه عصبانی هستیم اما از خشونت پرهیز کنید اما کسی گوش به حرف من نکرد!

گفتم گور خودتان را می کنید چون می دانستم زندان های جمهوری اسلامی از گور بدتر است و حالا هم که دادگاه های نمایشی و اعدام های ناعادلانه صورت می گیرد.

الان هم می گویم که اگر این کارها را بکنید یعنی آتش زدن و به معنای واقعی اغتشاش و آشوب، کشور به سمت جنگ داخلی می رود!

همین الان بعضی ها در اینستاگرام می نویسند جنگ است و بکشید بسیجی ها را! حتما من را هم می خواهید بکشید چون پیرو شما نیستم!؟

واقعا فکر می کنید زورتان به حکومتی که تا دندان مسلح است و رحم هم ندارد می رسد؟! عقل ندارید و خیلی سرتق هستید!

با خودتان فکر نکرده اید چرا دقیقا وقتی که اعتراضات داشت آرام میشد شروع کردند به اعدام کردن؟! یعنی نمی دانستند این بنزین روی آتش است؟! پس چرا تعمدا این کار کردند!؟

من هم نمی دانم دیگر حدس هم نمی زنم ولی داستانی پشت پرده است اگر ما می گوییم در سیاست دخالت نمی کنیم برای همین است که می دانیم پشت پرده ها خبرهاییست و نمی خواهیم بازیچه شویم! 

اما شما کله شق تر از این حرف ها هستید نه؟ شما مثل ما ترسو و محتاط نیستید نه؟ شما حقتان را می توانید بگیرید نه؟ خوب الان بگیرید دیگر بگیرید؟!

یک نفر را در دانشگاه علامه دار زده پیدا کردند! می فهمید این یعنی اعلان جنگ! یعنی سر همه یتان این بلا را می آوریم!؟ با آدم های معمولی طرف نیستیم با باند جنایتکار طرفیم!؟


دیگر من چه بگویم!؟ می خواهید بجنگید!

دادخواهی دلبخواهی

متاسفانه دادگاه های معترضین شروع شده است و از آن ها اعتراف گرفته اند بعضی هایشان اعتراف به قتل کردند. قتل بسیجیان، حکومت اعلام کرده 40 نفر از نیروهایش کشته شده اند یعنی حداقل 40 اعدام در پیش داریم البته خبرها رسیده است که بعضی ها را در سکوت اعدام کرده اند.

من در جایگاهی نیستم بخواهم بحث کنم که اعدام کردن مجازات درستی هست یا نیست این به عهده ی حقوقدانان است.

اما توجه شما را جلب می کنم به یک مسئله طرفداران حکومت می گویند شما هنوز گیر آبانید سه سال گذشته در مورد هواپیمای اوکراین هم که می گویند اتفاق بوده است.

در وهله ی اول باید بگویم این گونه حرف زدن شما بیشتر داغ دیگران را تازه می کند و خشم آن ها را افزایش می دهد.

در وهله ی دوم چرا از نظر شما خون طرفدارهای شما از خون معترضین رنگین تر است چرا کسانی که معترضین را چه این مدت و چه در زمان آبان کشته اند مجازات نمی کنید اما با این سرعت دادگاه برای دادخواهی نیروهای خودتان تشکیل می دهید؟! این عدالت است!؟

در وهله ی سوم هم خیلی اتفاق عالی افتاد که کمیته ی حقیقت یاب قرار است تشکیل شود از یک سازمان بی طرف چون متاسفانه هر دو طرف در حال جلوه دادن حقیقت به نفع خود هستند. حکومت مردمی را که کشته مسلح توصیف می کند و مردم ادعا می کنند مسلح نیستند. از آلمان متشکر هستیم و تمام کشورهای دیگر که رایشان باعث تشکیل کمیته شد همچنین فعالین حقوق بشر.

از نظر این وطن وقتی وطن می شود که قانون و عقلانیت و عدالت بر آن حاکم شود وگرنه داستان ایران همین طور ادامه خواهد داشت فقط بازیگران آن عوض می شوند. نمی شود حکومت هر موقع خواست برای بستن دهان مردم چند نفر را مجازات کند و هر که را خواست تبرئه کند.

خواب دادگاه

دیشب خواب دادگاه دیدم

خوشبختانه قاضی ها به جوونی معترضین رحم می کردند و حکم اعدام نمی دادند.

من تماشاگر بودم.

خانواده هاشون هم بودند.

در خواب به این فکر می کردم که حالا که شما ما را شکنجه روانی می دهید ما هم باید شما را شکنجه روانی دهیم.

به شیوه اش هم فکر کردم.

البته می دانم عصبانیتم که بخوابد چنین کاری نمی کنم.

نه تنها این کار بلکه کارهایی که در نوشته قبل گفتم هم نمی کنم.

من آدمش نیستم.

هیچ وقت نبودم.

اساسا من کجا و شماها کجا!

ما نقطه مقابل هم هستیم.

دیگر نصیحت در شما اثر ندارد