باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

گذشته، حال، آینده

فکر می کنم سال سوم دانشگاه بودم یک شب رفتم پروژه ی برنامه نویسی ترم اولم را نگاه کردم. با خودم می گفتم: وای اینا رو من نوشتم؟! چرا این جوری نوشتم؟! چرا این کارا رو کردم؟!

واقعا سطحم بالاتر رفته بود و پروژه ام واقعا پیش پا افتاده نوشته شده بود.

این را گفتم که برای وبلاگ نویسی هم همین اتفاق افتاد اصلا ترجیح دادم وبلاگ قبلی را پاک کنم تا از صفحه ی روزگار محو شود چون که بعضی قسمت هایش خجالت آور بود.

نمی دانم 5 سال دیگر در مورد این وبلاگ چه احساسی داشته باشم فقط همین را می دانم حتی نسبت به سه ماه پیش که شروعش کردم هم سطحم تغییر کرده است اما چیزی که هست همین نوشتن ها خود یکی از عامل های پیشرفتم بوده است.

خوشحالم وقتی به گذشته و حالم نگاه می کنم تغییر خودم را می بینم خوشحالم درجا نزدم یا پسرفت نکردم. خدا را شکر! امیدوارم در آینده هم همین طور ادامه دهم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.