باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دیگر مطمئن هستم

دیگر مطمئن هستم که این رفتار خودم با دیگران و حس خودم هست که باعث رفتار آن ها با من می شود! به قولی دیگر ارتعاش من!

امروز آرایشگاه بودم دو تا خانم آرایشگر بسیار پر شور بودند و سعی می کردند مدام حرف بزنند ولی من مثل همیشه ساکت بودم آخر که داشتم می رفتم آن ها هم ساکت شده بودند و انگار ناراحت بودند.

من نمی دانم کم حرفی من و سکوت من در ذهن دیگران چه تعبیر می شود ولی فکر کنم خیلی ها خوششان نمی آید و حس بد می کنند و بعد با من بد می شوند.

من یک حالت دیرجوشی هم دارم در واقع احساس غریبگی با بقیه می کنم و طول می کشد یخم آب شود و خودمانی شوم ضمن اینکه زیاد حرف زدن را نیز شایسته نمی دانم البته با کسی که حس صمیمیت و دوست داشتن داشته باشم و فکر کنم حرفی برای گفتن داریم خیلی حرف می زنم.

درونگرایی من زیاد است و این دوره و زمانه دور دور برونگراهاست ضمن اینکه تعدادشان هم زیادتر است و خوب حس بد می کنند.

یک چیز بامزه هم بگویم حتی حیوانات هم می فهمند من از سر و صدا خوشم نمی آید پرنده های خانگی یا سگ های برادرم وقتی با من هستند ساکت تر از همیشه هستند البته آن ها از دست من ناراحت نمی شوند بازی هم با من می کنند.

نظرات 2 + ارسال نظر
مونا چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت 02:02

نکته جالبی رو نوشتی. من توی محل کار جدیدم یک همکار دارم که خیلی ساکته. خجالتی نیست ولی حرف نمی زنه. ما هم کارمون آنلاینه، یعنی همو نمی بینیم و خیلی وقت ها هم دوربین خاموشه و فقط صدای همو می شنویم. این پسر همیشه میکروفونش بسته است مگر اینکه مستقیم صداش بزنیم و سوال کنیم. با اینکه می دونم اخلاقش اینه و نباید به خودم بگیرم، خیلی وقت ها از سکوتش معذب میشم و احساس بدی پیدا می کنم. گاهی این احساس که خودشو می گیره، گاهی اینکه داره پیش خودش فکر می کنه بقیه چقدر چیپ هستند که حرف می زنند و می خندند، گاهی اینکه از من خوشش نمیاد... من هم خواستم طرف دیگه ماجرا رو ببینی.

ای داد بیداد اصلا این طور نیست!

جان دو سه‌شنبه 13 دی 1401 ساعت 21:40 https://johndoe.blogsky.com/

اتفاقا یکی دو هفته پیش مورد مشابه پست شما رو دیدم
این رفتار رو یه نفر دیگه هم داشت و یه جورایی حتی توی جمع ها انگار جدا افتاده بود و یه جورایی رفتار سرسنگین باهاش داشتن و به قول شما «ولی فکر کنم خیلی ها خوششان نمی آید و حس بد می کنند و بعد با من بد می شوند.» ازش پرسیدن چرا اینجوری هستی نکنه با ما مشکل داری گفته بود من کلا کم حرفمم و از طرفه دیگه بیام چی بگم ... حرفی ندارم و گویا این جوابش باعث شده بود کم کم باهاش سرحرف رو باز کنند و به گفته خودش تو جمعشون راه پیدا کرد و دیگه رفتار سرد باهاش نداشتن گرچه اونم زیاد حرف نمی زده

بله انگار این طوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد