امشب خوابم نمی آید از صبح هیچی ننوشته بودم اما از سر شب شروع کردم به نوشتن! امروز روز عجیبی برایم بود! دارد یک اتفاقاتی درونم می افتد نمی توانم توضیحش دهم!
هویتم دیگر معنای خودش را از دست داده است البته شاید گذرا باشد من فقط یک آرزو برایم مانده است آن هم اینکه به وزن متعادل برگردم از اضافه وزن خسته شده ام اما رژیم گرفتن هم برایم غیرممکن است!
از چه بگویم؟! از کسی که دیگر نیستم؟! یا آنکه قبل از دوران ارشد بودم؟! زندگی من شبیه هیچ زندگی دیگری نیست!؟ حتی خودم هم نمی دانم کجا هستم و به کجا می روم!؟ دست سرنوشت مرا می برد! به جاهایی برد که باور کردنش برایم سخت است!؟ هیچ وقت فکر نمی کردم این گونه شود!؟ اما شد و خدا می داند در آینده چه شود!؟
دنیای عجیبیست گاهی فکر می کنی تمام دنیا خواب و خیال است!
پی نوشت: هنوز هم خوابم نمی آید داشتم فکر می کردم چرا یک آدم بی مقدمه به یک آدم دیگر فحش می دهد؟! به نتیجه ای نرسیدم!؟ من که عادت دارم به فحش خوردن ترس ازش ندارم دیگه هم عصبانی نمیشم! ولی بدونید با این کار جهنم رو برای خودتون می خرید!
عزیزم من خیلی غذامیخورم حداقل سیرمیخورم ولی اب هم زیادمیخورم یعنی واقعابه واسطه نی نی تشنه ام میشه وفکرکنم همون اب خوردن توکاهش وزن موثربوده ونخوردن فست فود وشکلات
آره درست می گید من آب کم می خورم میگن هم کشش به شکر و اشتها زیاد به خاطر کم آبی بدن هست نمی دونم چرا بدن قاطی می کنه!؟
به نظرم رژیم نگیر .اخلاق غذایی ات رو عوض کن. شکر و سس و نوشابه و سیب زمینی و شکلات و روغن رو یا حذف کن یا کم کن
فکر می کنم بهش مرسی
ولی به نظرم بزرگترین موفقیت دنیارسیدن به هنر در لحظه زندگی کردنه
فکر کردن مداوم به آینده در حالیکه وابسته به کلی احتمال و اتفاقه و کنترل کاملی روی جریان زندگی وجود نداره بیهوده ست و فقط باعث خستگی و فرسودگی فکری و جسمی میشه.
ور رابطه با پی نوشتتون هم باید بگم
جوابش خیلی سادهست
چون بیمااااارن
بله شما درست می گید در لحظه بودن اگر درست فهمیده بشه بهترین کار هست!
من فکر کنم دیگه بهتره اینجا گزارش کارام رو ندم