باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

طشت طلا

خداوند عزوجل به یکی از پیامبران خود وحی کرد که:
فردا صبح به نخستین چیزی که رسیدی آن را بخور،
دومی را بپوشان،
‌سومی را بپذیر،
چهارمی را ناامید نکن
و از پنجمی بگریز.


پیامبر خدا صبحگاه به راه افتاد و به کوه بزرگ سیاهی برخورد، در حیرت ماند و با خود گفت چگونه این را بخورم،‌سپس به خود آمد و و گفت:‌ خداوند سبحان دستور محال نمی دهد و به قصد خوردن کوه جلو رفت،‌ هرچه جلوتر می رفت کوه کوچکتر می شد تا این که به صورت لقمه ای درآمد، وقتی خورد دید گواراترین چیزی بوده که خورده است.
از آنجا گذشت به طشت طلایی رسید،‌ پس طبق دستور آن را خاک کرد و رفت اما پس از اندکی پشت سرش را نگریست دید طشت خود به خود بیرون افتاده و ظاهر گشته،‌با خود گفت:‌ طبق دستور عمل کرده ام و گذشت.

سپس به پرنده ای برخورد که یک باز شکاری آن را تعقیب می کرد،‌پرنده آمد و دور پیامبر چرخید،‌سپس دانست که باید پرنده را بپذیرد، آستینش را گشود و پرنده در آن وارد شد،‌
باز شکاری به او گفت:‌ صیدی را که چند روز به دنبالش بودم از من گرفتی،‌ دانست که نباید او را ناامید کند، پس از غذایش قطعه ای پیش وی انداخت و از آنجا گذشت.

ناگاه گوشت مردار بدبویی را دید و طبق دستور الهی از آن گریخت.

شب در خواب دید که به او گفته شد: تو مأموریت خود را انجام دادی آیا مراد و مقصود از آن را دانستی؟
گفت: نه.
به او گفته شد: اما کوهی که دیدی،‌ آن غضب بود، انسان هنگام خشم،‌ خود را در برابر کوهی می بیند،‌ اگر موقعیت خود را بشناسد و خود را نگاه دارد و خشمش را فرونشاند آن را به صورت لقمه ای گوارا خواهد یافت.

اما آن طشت طلا کنایه از نماز شب و عمل صالح و کار نیک بود وقتی که انسان آن را از مردم پنهان کند،‌ خداوند آن را آشکار خواهد ساخت تا زینت بنده اش شود در دنیا،‌ علاوه بر اجر و پاداشی که در آخرت برایش ذخیره ساخته.


اما آن پرنده کنایه از کسی است که می خواهد انسان را نصیحت کند که باید راهنمایی و اندرزش را بپذیری

و اما باز شکاری کنایه از شخص محتاج و نیازمند است که نباید ناامیدش کنی.

و بالاخره گوشت متعفن و گندیده،‌ غیبت و بدگویی پشت سر مردم است که باید از آن بگریزی.


نکته:‌ جالب اینجاست که ما هیچ گاه سعی نمی کنیم کوه را بخوریم،
طشت های حلبی مان را هم در موزه می­گذاریم،‌
پرنده بیچاره را اگر بتوانیم با تیر می زنیم
و از باز شکاری فرار کرده
و با تمام وجود به سوی گوشت مردار متعفن روی می آوریم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد