باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

وظیفه

امروز فاضله جون یه چیزی در مورد اینکه تونسته به عنوان یه ناتوان در این نظام تحصیل کنه و کتاب چاپ کنه نوشته بود!

منم بهش گفتم هر کار نظام کرده وظیفه ش بوده و اگر اختراعات خارجی ها نبود باید می نشست خونه و دیوار رو نگاه می کرد!

حالا یادم افتاد تو صحیفه ی سجادیه امام سجاد می گه مثل اونایی نباشید که کسی براشون کاری می کنه و میگن وظیفه ش بوده این رو به عنوان یه اصل اخلاقی میگه یعنی یکی از باورهای ما در عصر مدرن یک اصل اخلاقی رو زیر پا می گذارد!

ولی من نمی دونم وقتی کسی هم برات کاری می کنه هم بهت ظلم می کنه بالاخره تکلیف چیه؟ آیا لازمه بزاریم تو ترازو ببینیم کارای خوبی که کرده بیشتره یا کارای بدی که کرده؟ بعد تصمیم بگیریم باهاش چه جوری رفتار کنیم؟ خوب هیچکس مطلق شر یا خیر نیست؟!


بعدنوشت:

فکر می کنم اینکه خوبی کردن وظیفه تعریف شده در اخلاق کانتی مطرح شده اما به نظرم این رو از روی فروتنی در فرهنگ مسیحی گفته شده وگرنه انسان آزاده انتخاب کنه خوب باشه یا بد باشه اینکه به یکی که خوبی می کنه خوبیش رو عادی کنیم و بگیم وظیفه ش بوده کاملا غیر اخلاقیه!

قدرت و مسئولیت

وقتی انسانی برتری و قدرتی نسبت به انسان های دیگر دارد این نعمتی گرانبهاست که خداوند نزد او امانت گذاشته است و در برابر آن مسئول است، اگر در جهت خیر از آن استفاده نکند دیر یا زود این امانت از او گرفته می شود، اگر با آن قدرت و برتریش ظلم کند به لعنت دچار می شود!

خوب چرا آدم وقتی می تواند کار خوب کند و نامش به نیکی در یادها و تاریخ ثبت شود دست به کارهای بد بزند؟ و برای خودش  و دیگران سختی بیافریند؟ ما گاهی تصمیماتی عجولانه و نادرست از سر احساس خشم و عصبانیت می گیریم اما وقتی خشممان خوابید و عقلمان برگشت می توانیم تصمیمات خود را اصلاح کنیم و ادامه به طریقی که ما را در سراشیبی می اندازد ندهیم، اصرار و روی حرف خود ایستادن ناپختگیست، آدم خودش می داند دارد خطا می کند دشمنی می کند ظلم می کند هزار نفر هم می آیند و گوشزد می کنند که این رویه را ادامه ندهد اما از سر غرور سر حرف خود می ایستیم و هزاران مشکل می آفرینیم کسی که همیشه غرورش را تغذیه می کند دچار توهم خواهد شد و خودش را به هلاکت خواهد انداخت، حداقل به خودمان رحم کنیم و برگردیم دیگرانی که دوست و خیرخواه باشند می فهمند و تشویقمان می کنند آن هایی که سرزنش می کنند یا تمسخر می کنند دشمن هستند لازم است به حرف هایشان گوش ندهیم آخر در تاریخ می نویسند فلانی این کار را کرد نمی گویند فلان وزیر یا مشاورش باعث شد آن ها به موقع در می روند!

پس بیاییم از نو شروع کنیم، دوباره شروع کنیم هر روز که خورشید طلوع می کند یک فرصت دوباره است شما که بیشتر دانید و می فهمید این ها را خودتان می دانید آخر چرا به خود نمی آیید و باعث می شود که هر کس برسد یک حرفی در موردتان بزند و هر کسی قضاوتتان کند چرا خودتان را در جایگاه تهمت قرار می دهید؟! خودتان بدتان نمی آید از این همه حرف؟ چرا باید آدم کاری کند که دیگران بنشینند و پشت سرش حرف بزنند و بهش خیانت کنند؟!

مسلمانی یعنی، ایمان یعنی!

مسلمانی یعنی تسلیم بودن!
یعنی ایمان به خداوند یکتا!
یعنی ایمان به روز رستاخیز!
ایمان یعنی نوری در قلب!
ایمان یعنی محبتی در جان!
ایمان یعنی بدانی خداوند از رگ گردن به تو نزدیک تر است!
ایمان یعنی بخواهی که بپرستی!
ایمان یعنی از شگفتی های طبیعت و کائنات به شگفت آیی!
ایمان یعنی شوق و ذوق برای کار خیر!
ایمان یعنی پرهیز از شر!
ایمان یعنی وقتی شرایط طبق میلت نبود راضی باشی و تسلیم باشی!
ایمان یعنی در برابر تقدیر چون و چرا نکنی!
ایمان یعنی به خاطر خدا دلی را نرنجانی!
ایمان یعنی به خاطر خدا وقتی عصبانی هستی سکوت کنی!
ایمان یعنی آزارت به کسی نرسد!
ایمان یعنی به خاطر خدا محبت کنی!
ایمان خیلی معانی دارد!
خیلی کارها می توانی بکنی!
خودت باید بیابی!
خود خدا راهنماییت می کند که چه باید بکنی!
ایمان یعنی مطمئن باشی خدا هوایت را دارد، می بیندت و می شنوت و هدایتت می کند!
ایمان بیار ای عزیز!

#ماهش

خطاب به خدمتگزاران مردم

چندی پیش نوشته ای می خواندم میگفت اگر مردم را به طرف کاری یا خدا دعوت کردی و موفق نشدی و عصبانی شدی این نشان می دهد این کار را برای نفس خودت کردی نه خدا، نه خدمت!

در کل بسیار ظریف است و اگر بخواهی خدمتگزار جامعه باشی باید از خیلی چیزها بگذری و کار هر کسی نیست و هر کس ادعایش را کرد از او آزمایش گرفته می شود تا دید چقدر در نیت خود صادق است و آیا انگیزه های دیگر دارد یا خیر!

یک چیز دیگر هم که از یک سخنرانی یاد گرفتم این بود وقتی شاگردی نمی تواند بخواند معلمش اگر کتکش بزند فایده ای ندارد ایراد کار را باید در معلمی خودش پیدا کند که شاگرد را نتوانسته درست آموزش دهد و اینکه اگر برای رسیدن به هدف و خیر جمعی بیایی و حق دیگران را زیر پا بگذاری به خیر جمعی نمی رسی چون ظلم کردی حالا خواسته یا ناخواسته، برای این می گویم کار بسیار ظریفی هست!

این هم به مناسبت روز زرتشت که خدمتگزار جامعه بود و آیینی پایه ریزی کرد که هنوز پابرجاست و آن قدر ساده حرف زده است که همه می توانند آن را فرا بگیرند، پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک، سپاس!

طشت طلا

خداوند عزوجل به یکی از پیامبران خود وحی کرد که:
فردا صبح به نخستین چیزی که رسیدی آن را بخور،
دومی را بپوشان،
‌سومی را بپذیر،
چهارمی را ناامید نکن
و از پنجمی بگریز.


پیامبر خدا صبحگاه به راه افتاد و به کوه بزرگ سیاهی برخورد، در حیرت ماند و با خود گفت چگونه این را بخورم،‌سپس به خود آمد و و گفت:‌ خداوند سبحان دستور محال نمی دهد و به قصد خوردن کوه جلو رفت،‌ هرچه جلوتر می رفت کوه کوچکتر می شد تا این که به صورت لقمه ای درآمد، وقتی خورد دید گواراترین چیزی بوده که خورده است.
از آنجا گذشت به طشت طلایی رسید،‌ پس طبق دستور آن را خاک کرد و رفت اما پس از اندکی پشت سرش را نگریست دید طشت خود به خود بیرون افتاده و ظاهر گشته،‌با خود گفت:‌ طبق دستور عمل کرده ام و گذشت.

سپس به پرنده ای برخورد که یک باز شکاری آن را تعقیب می کرد،‌پرنده آمد و دور پیامبر چرخید،‌سپس دانست که باید پرنده را بپذیرد، آستینش را گشود و پرنده در آن وارد شد،‌
باز شکاری به او گفت:‌ صیدی را که چند روز به دنبالش بودم از من گرفتی،‌ دانست که نباید او را ناامید کند، پس از غذایش قطعه ای پیش وی انداخت و از آنجا گذشت.

ناگاه گوشت مردار بدبویی را دید و طبق دستور الهی از آن گریخت.

شب در خواب دید که به او گفته شد: تو مأموریت خود را انجام دادی آیا مراد و مقصود از آن را دانستی؟
گفت: نه.
به او گفته شد: اما کوهی که دیدی،‌ آن غضب بود، انسان هنگام خشم،‌ خود را در برابر کوهی می بیند،‌ اگر موقعیت خود را بشناسد و خود را نگاه دارد و خشمش را فرونشاند آن را به صورت لقمه ای گوارا خواهد یافت.

اما آن طشت طلا کنایه از نماز شب و عمل صالح و کار نیک بود وقتی که انسان آن را از مردم پنهان کند،‌ خداوند آن را آشکار خواهد ساخت تا زینت بنده اش شود در دنیا،‌ علاوه بر اجر و پاداشی که در آخرت برایش ذخیره ساخته.


اما آن پرنده کنایه از کسی است که می خواهد انسان را نصیحت کند که باید راهنمایی و اندرزش را بپذیری

و اما باز شکاری کنایه از شخص محتاج و نیازمند است که نباید ناامیدش کنی.

و بالاخره گوشت متعفن و گندیده،‌ غیبت و بدگویی پشت سر مردم است که باید از آن بگریزی.


نکته:‌ جالب اینجاست که ما هیچ گاه سعی نمی کنیم کوه را بخوریم،
طشت های حلبی مان را هم در موزه می­گذاریم،‌
پرنده بیچاره را اگر بتوانیم با تیر می زنیم
و از باز شکاری فرار کرده
و با تمام وجود به سوی گوشت مردار متعفن روی می آوریم