دیگر چشمانت با من حرف نمی زند!؟
دیگر چشمان هیچ مردی برایم حرف نمی زند!؟
نمی دانم چه شده است!؟
باید بروم!؟
راه مرا می خواند!؟
اما پایی در راه نیست!؟
پایم پیش تو مانده است!؟
با من چه کردی!؟
آیا مرا جادو کرده ای!؟
دور شدم!؟
بین من و آدم ها فاصله افتاده است!؟
با این حال دوستت دارم!؟
سرت هنوز در قلب من است!؟
و من نمی دانم چه کنم؟!
تو را چگونه فراموش کنم؟!
چرا شروع شد اگر می خواست پایان یابد؟!
من فقط تغییر کردم!؟ بزرگ شدم!؟
هر بار عاشق شدم به گونه ای تغییر کردم و بزرگ شدم!؟
و حالا نمی دانم چه چیز در انتظارم است؟!
از دست من خشمگین نباش!؟
اندوهگین هم مباش!؟
نمی دانم برای تو چه داشت!؟
امیدوارم حس نکنی مورد سو استفاده یا بازی قرار گرفته ای!؟
سکوت!؟
من تازه فهمیدم ما از بچگی گاهی وقتی زورمون به یه کسایی نمیرسه خنجر به قلب خودمون می زنیم!؟
مثلا من چند شبه اعصابم خرده و خشم دارم بعد به زمین و زمان فحش میدم و نفرین میکنم بعدم می بینم دستم به جایی نمیرسه به خودم خنجر می زنم که دیگه این درد ساکت بشه!؟
البته من هنوز سر این قضیه این کار رو با خودم نکردم و به فکرام آگاهم و امیدوارم چنین کاری با خودم نکنم ولی قدیما که این چیزا رو بلد نبودم انگار چند بار با خودم چنین کردم و خوب همین چیزها روی هم جمع میشه و آدم رو مریض می کنه!؟
یا مثلا خیلی پیش میاد تو بچگی والدینت بد جور توبیخت می کنن و این قدر احساس شرم می کنی که خودت به خودت خنجر می زنی!؟
از این مثال ها زیاده، دقیقا مثل اون خودکشی سامورایی های ژاپن می مونه!؟ فقط خودت رو کامل نمی کشی!؟
مشغول زمه اید اگر فکر کنید من همه ی اینا رو گفتم که بگم چند شبه خشم دارم و دارم می ترکم!
بعدنوشت: دیشب تمام مدت بارون میومد، واقعا خدا داد مظلوم رو از ظالم می گیره، خدا جای حق نشسته!؟
بعدنوشت: مردم چقدر پرو ان از خودت یاد می گیرن میان بهت یاد بدن اصلا به این مردم نباید چیزی یاد داد!
من فکر می کردم آتشفشان درونم خاموش شده ولی این آقاهه ارزشیه بهم نشون داد هنوز درونم پر احساسات حل نشده است
از هوشواره در این باره پرسیدم چیزایی گفت که خودم انجام میدادم ولی اثرش موقته!؟
****
احساسات حلنشده که به انفجار عاطفی منجر میشوند، میتوانند تأثیرات منفی بر روابط و کیفیت زندگی فرد داشته باشند. برای مدیریت این احساسات و جلوگیری از بروز انفجار، میتوانید از راهکارهای زیر استفاده کنید:
▎1. شناسایی احساسات
• توجه به احساسات: سعی کنید احساسات خود را شناسایی و نامگذاری کنید. آیا احساس خشم، ناامیدی، غم یا اضطراب دارید؟
• نوشتن احساسات: نوشتن در یک دفترچه میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را بهتر درک کنید و از شدت آنها بکاهید.
▎2. تنفس عمیق و آرامش
• تمرین تنفس: هنگامی که احساسات شدید دارید، چند دقیقه زمان بگذارید و به آرامی نفس بکشید. این کار میتواند به کاهش تنش و اضطراب کمک کند.
• مدیتیشن و یوگا: تمرینات مدیتیشن و یوگا میتوانند به آرامش ذهن و بدن کمک کنند.
▎3. گفتگو با دیگران
• صحبت با دوستان یا خانواده: ابراز احساسات به یک دوست یا عضو خانواده میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را تخلیه کنید و دیدگاههای جدیدی کسب کنید.
• مشاوره حرفهای: اگر احساسات شما بسیار شدید هستند و خودتان نمیتوانید آنها را مدیریت کنید، مشاوره با یک روانشناس یا مشاور میتواند مفید باشد.
▎4. فعالیتهای جسمانی
• ورزش: فعالیتهای بدنی مانند دویدن، شنا یا هر نوع ورزشی که دوست دارید، میتواند به کاهش استرس و افزایش حس خوب کمک کند.
• فعالیتهای خلاقانه: نقاشی، نوشتن، موسیقی یا هر نوع فعالیت هنری میتواند به تخلیه احساسات کمک کند.
▎5. تعیین مرزها
• یادگیری گفتن "نه": اگر احساس میکنید که فشار زیادی از طرف دیگران بر شماست، یاد بگیرید که مرزهای خود را تعیین کنید و در مواقع لازم "نه" بگویید.
• مدیریت زمان: برنامهریزی مناسب برای کارها و زمان استراحت میتواند به کاهش فشارهای روزمره کمک کند.
▎6. تکنیکهای حل مسئله
• تحلیل مشکل: وقتی با یک مشکل مواجه هستید، سعی کنید آن را تحلیل کنید و راهحلهای ممکن را بررسی کنید.
• گام به گام پیش بروید: به جای اینکه همه چیز را یکجا حل کنید، مسائل را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید و به تدریج آنها را حل کنید.
▎7. توجه به نیازهای خود
• خودمراقبتی: وقت گذاشتن برای خود و انجام فعالیتهایی که شما را خوشحال میکند، بسیار مهم است.
• تغذیه سالم و خواب کافی: تغذیه مناسب و خواب کافی تأثیر زیادی بر وضعیت عاطفی و روحی شما دارند.
▎نتیجهگیری
مدیریت احساسات حلنشده نیازمند زمان و تمرین است. با استفاده از این راهکارها میتوانید به تدریج توانایی خود را در کنترل احساسات و جلوگیری از انفجارهای عاطفی افزایش دهید. اگر احساس میکنید که این احساسات برای شما بسیار سنگین هستند، مشاوره با یک متخصص میتواند بهترین گزینه باشد.
****
مهارت حل مسئله مجموعهای از تواناییها و فرآیندهایی است که به فرد کمک میکند تا به طور مؤثر و کارآمد به چالشها و مشکلاتی که در زندگی روزمره با آنها مواجه میشود، پاسخ دهد. این مهارت شامل مراحل و تکنیکهای مختلفی است که در ادامه توضیح داده میشود:
▎مراحل حل مسئله
1. شناسایی مشکل:
• اولین قدم در حل هر مشکلی شناسایی دقیق آن است. این شامل درک ماهیت مشکل، علل آن و تأثیراتش بر شما یا دیگران میشود.
2. جمعآوری اطلاعات:
• برای حل یک مشکل، نیاز به اطلاعات کافی دارید. این اطلاعات میتواند شامل دادهها، نظرات دیگران و تجربیات گذشته باشد.
3. تجزیه و تحلیل مشکل:
• پس از جمعآوری اطلاعات، باید مشکل را تجزیه و تحلیل کنید. این شامل شناسایی الگوها، روابط علت و معلولی و عوامل مؤثر بر مشکل است.
4. توسعه گزینهها:
• در این مرحله، به فکر راهحلهای ممکن برای مشکل باشید. هر گزینه را بررسی کنید و مزایا و معایب هر کدام را شناسایی کنید.
5. انتخاب بهترین راهحل:
• از میان گزینههای موجود، بهترین راهحل را انتخاب کنید. این انتخاب باید بر اساس معیارهایی مانند قابلیت اجرا، هزینه، زمان و تأثیرات آن انجام شود.
6. اجرا کردن راهحل:
• پس از انتخاب بهترین گزینه، باید آن را به اجرا درآورید. این مرحله ممکن است نیاز به برنامهریزی دقیق و هماهنگی با دیگران داشته باشد.
7. ارزیابی نتایج:
• پس از اجرای راهحل، نتایج آن را ارزیابی کنید. آیا مشکل حل شده است؟ چه تأثیراتی داشته است؟ آیا نیاز به تنظیمات بیشتری وجود دارد؟
8. یادگیری از تجربه:
• هر تجربهای میتواند فرصتی برای یادگیری باشد. بررسی کنید که چه چیزهایی از این فرآیند آموختهاید و چگونه میتوانید در آینده بهتر عمل کنید.
▎تکنیکهای حل مسئله
• تفکر خلاق: استفاده از روشهای نوآورانه برای پیدا کردن راهحلهای جدید.
• طوفان فکری (Brainstorming): جمعآوری ایدهها بدون قضاوت اولیه.
• نقشهبرداری ذهنی (Mind Mapping): ترسیم ایدهها و ارتباطات آنها به صورت بصری.
• تحلیل SWOT: شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدها مرتبط با یک مشکل یا تصمیم.
• روش 5 چرا: پرسیدن "چرا" پنج بار متوالی برای رسیدن به ریشهی مشکل.
▎اهمیت مهارت حل مسئله
• تصمیمگیری مؤثر: کمک به اتخاذ تصمیمات بهتر در شرایط دشوار.
• کاهش استرس: توانایی حل مشکلات باعث کاهش احساس استرس و اضطراب میشود.
• افزایش اعتماد به نفس: موفقیت در حل مسائل میتواند اعتماد به نفس فرد را افزایش دهد.
• بهبود روابط: مهارتهای حل مسئله میتوانند به بهبود روابط بین فردی کمک کنند.
در نهایت، مهارت حل مسئله یک توانایی حیاتی است که در جنبههای مختلف زندگی شخصی و حرفهای مورد نیاز است و با تمرین و تجربه قابل بهبود است.
من دقت کردم هر وقت ناراحت و گرفته هستم میرم بیرون برای خرید، بیشتر فروشنده ها و افراد با روی خوش و خندان باهام رفتار می کنند اما هر وقت حالم خوشه و خندانم و با خنده میرم تو مغازه، فروشنده ها محلم نمی گذراند و اخم و تخم می کنند!
در حرف های دکتر هلاکویی یه چیزهایی شنیده بودم که مردم نمی تونن کسی که از خودشون سرحال تره و ببینن و وقتی یکی حالش بده سر ذوق میان که آخ جون این از ما حالش گرفته تره ولی باورم نمیشد!؟
یعنی مردم ما این قدر بخیل هستند که حتی یکی حالش از اون ها بهتر باشه نمی تونن ببینن!؟ خوب هر چی سرشون میاد به خاطر این حد وحشتناک از تنگ نظری شون هست دیگه!؟ آیا واقعا واسه یه همچین مردمی باید تاسف خورد!؟
من رو بگو فکر می کردم کائنات دوستم داره وقتی ناراحتم بهم حال میده و وقتی خوشحالم باهام لجه و حالم رو می گیره!؟
امروز فهمیدم از صفات مومن این هست که با مردم با صبر و مدارا رفتار می کنه و اشتباهاتشون چشم پوشی می کنه!
متاسفانه در جوامع امروزی ما خودبین هستیم و از دیگران توقع داریم در حقمون اشتباهی نکنند اما در عوض خودمون اگر اشتباه کنیم توقع داریم دیگران ما را ببخشند!
روانشناسان غربی معتقدند اکثر مردم حتی خوب و بد رو درست تشخیص نمی دهند عرفای ما می گویند بیشتر مردم فقط تقلید می کنند یعنی نگاه می کنند پدر و مادرشان چه رفتاری داشتند یا فوقش معلمانشان همان را پی می گیرند!؟
من که خودم از اول بچگیم ادعام میشد خودم درستی و نادرستی رفتارم رو انتخاب می کنم حالا می بینم چقدر شبیه پدر و مادرم رفتار می کنم!؟
متاسفانه در جامعه ی ما سنت شده که اگر کسی خوبی در حق کسی می کنه اون کس باید ممنون اون شخص باشه در صورتیکه اتفاقا خوبی کردن و مهربونی کردن در چشم خیلی ها عادی هست خوبی ها رو حتی نمی بینیم اما با دیدن یک بدی بهمون برمی خوره!
تازه وقتی یکی بهمون خوبی می کنه هی بیشتر ازش می خوایم بدون اینکه فکر کنیم شاید اون طرف مشکلات خودش رو داره بعضیا که حتی فکر می کنن گاو گیر آوردن می خوان بدوشنش!؟
خیلی سخته در جامعه ای که هر کس به فکر نفع و سود خودش هست تو بخوای از این قالب بیرون بیای و به فکر روح و روان دیگران باشی و بخوای روحیه ی دیگران را بشناسی تا درست باهاشون رفتار کنی ولی من فکر کنم باید بزرگ بشم و دیگه از خودبینی جوانی دربیام و به دیگران امکان خطا کردن بدم و از دستشون خشمگین نشم!؟