باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

بهار دل گرفته

بهارست اما حال بهار نیست!

شور و شوقی نیست!

درخت ها جوانه زده اند اما انگار آن ها هم آن طراوت هر ساله را ندارند!

پرنده ها اما زیبا می خوانند!

گویا از همه جا بی خبرند!

یک نفر دارد در خیابان زمین را می کند!

بوی بهار نمی آید!

جایش بوی هوای دودی و سوخته می آید!

البته گاهی باد صبا می وزد!

کشتی من شکسته و به گل نشسته!

دیروز خوشحال بودم و امروز مغموم!

به انتظار چه بهاری بنشینم!

وقتی که عشق زمینی ام به فنا رفته است!

یار آسمانی با من قهر کرده است!

دنیا در گیر و دار و درگیریست!

می گویند نیمه ی پر لیوان را ببینید!

بعد از هر خرابی، آبادانیست!

اما من ذهنم طوری نیست که با جملات مثبت، مثبت شود!

ذهن من می چسبد به کمبودها، آسیب ها، غم ها و هر چه که منفیست!

دیگر دست من نیست!

امسال شمشادها هم زرد شده بودند!

زمستان عجیبی بود!

اما حالا جوانه زدند!

آه ای روزگار!

دلم می خواست زندگی کنم!

دلم می خواست از ته دل بخندم!

اما ندارم کسی را که با او شاد باشم!

تنهایی نمی شود که نمی شود!

نمی چسبد که نمی چسبد!

نمی دانم چرا کابل انرژی ام به دیگران وصل است!

خودم به تنهایی به عمق جانم دسترسی ندارم که از وجود خودم انرژی بگیرم!؟

بهار بیا که باز هم غنیمتی!؟

هنوز جای امیدواریست که زمین از حرکت نایستاده است!؟

و خورشید می تابد!

آه خورشید امسال ملایم بتاب!

طاقت گرما نداریم!

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت 09:38

سلام ماهش عزیز
پیشاپیش فرا رسیدن سال نو رو بهتون تبریک میگم
مرسی از بابت همه پستهای خوبی که امسال نوشتی اینجا

سلام حسین آقا
ممنونم

منم سال جدید رو تبریک می گم
حالم رو عوض کردید ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد