باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ترانه عاشقانه

دلم ترانه ی عاشقانه می خواهد

یک ترنم آسمانه می خواهد

جانم بسوخت و در حسرتم هنوز

روحم یک نوازش جانانه می خواهد


#ماهش



آب زنید خاک را هین که نگار می رسد

مژده دهید باد را بوی بهار می رسد

جز به جز تن من وصل شده ست به عشق تو

ای زمینیان بدانید یار ز آسمان می رسد


#ماهش


برو ای یار دشمنوش که خون من ریزی

از آن هنگام کو آمدی جهانم را بهم ریزی

نمی دانم چه می خواهی نمی دانم چه می جویی

ولی ای یار خوش دیده نکبت بر من ریزی

عذابی دیده ام از تو که اگر می دانستم

چنین عاشق نمی گشتم که راهم را بهم ریزی

دل و دیده به خون آلود و نفس در گیر افتاده در گلو

کجا خواهی جوابش داد عمری که بهم ریزی؟!

برو سوی خودت بنشین و یار یاران باش

که از تو جز فروپاشی در جامم تو نریزی


#ماهش

چشمه ساران

تو چشمه ساران منی

قلبم را نورانی می کنی

با تو شب من صبح می شود

با تو زمستان من بهار می شود

تو بهاران منی

تو بوی خوش بهاری در دل زمستان

تو منی

می خواهم در تو غرق شوم

و تو نغمه ی جاوادان آسمانی در شب من

شب های تاریک مرا ستاره باران می کنی

من اگر تو نباشی می میرم

می میرم و می پوسم و می آویزم

ترکم نکن

درکم کن

مرا دریاب

مرا از این گرداب نجات ده

مرا از این زنجیر برهان

آزادی من باش

نور من باش

روح من باش

ماهتاب من باش

شب های مرا نورانی کن

چشمه ی شعر مرا جوشان کن

چشمه ی قلب مرا منور کن

چشمه ی محبت من را روشن کن

تو چشمه ای

چشمه ی قلب من

روز خواب آلود من

امروز صبح ساعت 8 بیدار شدم و تمام شب رو هم خوابیدم بر خلاف روزهای دیگه که از نصف شب بیدار میشدم!

بعد از صبحونه هم چند تا پیامک به فاضله دادم و به پر و پاش پیچیدم بعدم گرفتم باز خوابیدم!

الانم چند دقیقه است بیدارم، ناهار خوردم، با یه آقایی چت کردم که بهم نمی خوردیم و خداحافظی کردیم!

نمی دونم چرا چند ساله سر عید نوروز همه ش خوابم میاد، سال تحویلا خوابم، امسالم هوا بهاری نیست اما من خوابم میاد!

دیشب خواب دیدم دانش آموز بودم رفتم دبیرستان ادبیات اما دیدم بهم نمی خوره تغییر رشته دادم!

من هنوز تو حال و هوای مدرسه و استرسشم! خخخخخخ

پهلومم جای زوناها نمی دونم چرا باز می سوزه!؟


بعدنوشت: امروز اصلا هوا خیلی خاص است تاریک و ابریست و دوست داری بازم بخوابی اما نمی شود این قدر خوابید!

شعر بهار

ای آسمان بر من ببار
یک شاخه گل بر من بیار

تابش آفتاب چه زیباست
گل های نو در من بکار

#ماهش



*******************


وه هوا چه گرم است
ابرها را ببین چه نرم است

بهار متفاوتی می آید
مانند زرم است

#ماهش

بهار متفاوت

از آنجایی که باید به مخاطب احترام گذاشت من تصمیم گرفتم گاهی بیایم و روزانه نویسی کنم!

امروز پیاده رفتم درمانگاه تا آخرین آمپول باز کننده کمرم را بزنم، هوا خیلی عجیب بود چنین هوایی را تا به حال ندیده بودم اصلا بوی بهار نمی آمد و هوا گرم بود و یک حالتی داشت برای مثال داغ، خورشید هم از بین ابرها می تابید!

من فکر کنم توی راه فشارم افتاد شکلات گرفته بودم خوردم خونه هم رسیدم آبمیوه و بستنی که گرفته بودم خوردم دو لیوانم آب خوردم اما هنوز حالم جا نیومده!؟

دو تا شعر هم گفتم از میوه فروشی هم خیلی کم خرید کردم، خیلی آهسته اومدم چون آمپول زده بودم!

رفتنی دو تا از دوستان نسبتا قدیمی را دیدم خانه یشان نزدیک خانه ی ماست و یکیشان ازدواج کرده است و پسردار شده است البته هر دو با هم خواهرند، عید را تبریک گفتیم و حال و احوال کردیم، پسرک پستونک داشت و می خندید و خجالت می کشید!

این هم ماجراهای بیرون رفتن من، از این به بعد می خواهم بیشتر بیرون بروم، خانه نشینی آدم را دیوانه می کند!