باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من تغییر کردم!

من تغییر کردم طی این دو روز که به سرعت تغییر کردم!

دیشب چاکراه خورشیدیم باز شد و امروزم رفتیم دفتر خدمات مشتریان اولش آقاهه بهم احترام گذاشت بعد دید من خیلی خاکی ام بی تربیت شد منم دیدم این طوره انگار مردم هر طور باشی فقط واکنش نشون میدند برای همین یک دفعه محکم باهاش حرف زدم اونم دیگه آخرش جمع شده بود تو صندلیش!؟

آره از این بعد یه سمیرای دیگه هستم اینجا قانون جنگله منم نمی خوام طعمه باشم توسط بقیه خورده بشم!؟

هر چند تو مسیحیت میگن دلت شیر باشه خودت بره و تو صوفیه میگن دلت شیر باشه خودت آهو بچه ولی من یعنی ایگوم دیگه بی احترامی و تحقیر رو تحمل نمی کنه!؟ شایدم باید بکنه!؟ نمی دونم!؟

ایگوم چند روز پیش داشت از هم می گسست اما ادامه ندادم به عشق ورزی!؟ خودمو خوار کنم واسه چی خوب؟! اونم در ملاعام!؟

همه می خوان کسی باشند من هیچکس بشم؟! بعد اونایی که زورشون بهم میرسه پدرم رو در میارن!؟ هر چی عقده دارن سرم خالی می کنند!؟ که چی بشه!؟ 

واقعا نمی دونم چی خوبه و چی کار کنم!؟ قبلا این قدر راحت خشمگین نمی شدم و خویشتنداریمو از دست نمی دادم!؟ یکی رفتار بد داشت با مهربونی باهاش حرف می زدم نرم میشد!؟

نمی دونم چی داره روم اثر می ذاره!؟  چرا همش در حال تغییرم!؟ بیشترینش فکر کنم اینه که دچار عجب شدم!؟ خودم رو محق می دونم!؟ همش به خاطر قرآنه، مومنین رو میبره بالا غیر مومنان رو تهدید و سرزنش می کنه!؟ کتاب مقدسم همین طوره!؟ یه حسی می کنی وقتی می خونی و خطاب قرارت میده، از خودت خوشت میاد!؟ این خیلی مخربه!؟ غرور کاذب ایجاد می کنه!؟ حتی نوشته های وبلاگم هم همین طوره وقتی بر می گردم می خونمشون از خودم خوشم میاد!؟ رهزنه! رهزن!؟

خیلی درهم برهم شد!؟ شاید متوجهش نشید اینا همش فکرامه که پشت هم می اومد!؟ ولی خودم یه چیزایی دستگیرم شد!؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد