من خیلی دلم شکسته از وقتی یادم میاد آدما دلم رو شکستن، اولین نفری که دلم رو شکست مامانم بود، بعدش پسر عمه هام که باهاشون بازی می کردم، بعدش کلاس دوم دبستان یه دختر خانمی دوستم بود که الکی باهام قهر کرد و رفت دوست یکی دیگه شد یادمه حتی گریه م گرفت اما به گریه م توجه نکرد! منم دیگه از اون موقع به کسی دل نبستم تا اینکه ارشد بودم و یه ماجرایی پیش اومد و یه خوابی دیدم و باز دل بستم اما این بار دلم رو به قول مشهدی ها پول پول کردند یعنی شیشه خرده شد، خون شد، دیگه از اون موقع دل ندارم!
بچه که بودم یادمه تو شعرا خوندم خدا خریدار دل های شکسته است، برام یه التیام بود، باعث نزدیکیم به خدا شد، به جای آدما به خدا دل بستم اما اونم پدرم رو در آورد هر سری سر راه رسیدن بهش یه داستان جدید درست می کنه دیگه خسته شدم باو ، چه خبرته، چقدر گرونی!؟
باید از خودمون محافظت کنیم.
برای همین من دیگه ی حریم رو رعایت میکنم
من که می ترسم دل ببندم
ان شاءالله دیگه دلت نشکنه، خیلی هم سرحال باشه

مرسی ممنون

