امروز رفتم پیاده روی!
خیلی حوصله نداشتم یه مسیر کوتاه رو رفتم!
هوا عجب گرم شده؟!
برگشتنی از سوپرمارکت خرید داشتیم!
خرید کردم!
خوشمزه جاتم گرفتم!
جاتون خالی خوردم!
**********
امروز بوستان سعدی رو بالاخره تموم کردم!
پایانش خیلی قشنگ بود!
واقعا سعدی استاد به فکر انداختن آدمه!؟
به جاش کتاب درس حافظ دکتر محمد استعلامی رو شروع کردم!
میگه تعصب نداشته باشید رو حافظ!
کتاب رو خیلی ساله دارم!
دو جلده ولی هیچ وقت از اول تا آخر نشستم بخونمش!
یه غزلی رو نمی فهمیدم رفتم تو کتاب نگاه کردم!
روزانه یک غزل بخونم با مقدمه هاش، یه یک سال و نیمی طول می کشه!
************
دیگه از چی بگم؟
از دردم که درمان نشد؟!
از مردم شهر؟!
باز زلزله شده دیشب!؟
من که خواب بودم متوجه نشدم!
جنگم داره بالا می گیره!
برگ های جدیدی از تاریخ داره نوشته میشه!
خدا هم بیشتر از تحملت ازت نمیخواد
آره درسته
ماشاالله روز خوبی بوده پس
آره شروعش خوب نبود اما بعدش عوضش کردم
من فهمیدم نگران بود فایده ای نداره من بعنوان ی مشاور مسئول زندگی خودم و مراجعینم هستم نه بیشتر... دغدغه ام نباید رو موارد دیگه بذارم. تو هم مسئول مراقبت از ایران و جهان نیستی... اگه هرکسی همینقدر که گفتم عمل کنه دنیا گلستان میشه...
من به خدا قول دادم
آفرین که پیاده روی رفتی، خوشمزه جاتم نوش جونت
حافظ و سعدی هم آفرین داری که میخونی 

مرررسی



