باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت ابونتویی

دیشب سیستم عامل لپ تاپم پیغام داد باید به روز رسانی بشه!

اوبونتو 12 بود!

گفت 20 در دسترسه!

منم دیدم تازگی هی قفل می کنه!؟

گذاشتم آپگرید کرد!

تمام شب تا صبح داشت کار می کرد!؟

با اینترنت کند ما باید وصل میشد به سایت و فایل ها رو دانلود می کرد!

بعدشم نصب می کرد!

هی من می خوابیدم هی بیدار میشدم سر می زدم بهش!

صبح زود کارش تموم شد!

اما بعد دیدم باگ داره!؟

اول که صدا قطع بود!

گشتم تو نت دستور کانفیگ صدا رو پیدا کردم!

درست شد!

بعد دیدم میگه ورژن 22 هم دسترسه!

نمی دونم چرا یک دفعه نرفت روی اون!؟

بعد رفتم قسمت دانلود و نصب نرم افزارها، باز نمی شد!؟

دیدم همه ش باگ داره ورژن 20!؟

گفتم بزار 22 رو نصب کنم!

از قبل از ظهر داره کار می کنه!؟

دانلوداش تموم شده دو ساعته داره نصب می کنه!؟

من ناهار خوردم!

رفتم خرید تا نزدیک خونه و اومدم!

هنوز اندر خم یک کوچه است!؟

خیلی هم ورژن 20 فضایی بود!؟

خدا می دونه ورژن 22 چه شکلیه!

امیدوارم باگ نداشته باشه!

چند سال بود 12 داشت کار می کرد!

ازش راضی بودم اما دیگه به روز نبود!

امروز منم این طوری گذشت!

با گوشی خیلی سخته رفتن رو شبکه های اجتماعی!

تلگرامم خودشو آپدیت کرد حالا هی کرش می کنه!؟

باید وایسم ورژن بعد بیاد!

فقط با لپ تاپ اونم که بگیر و نگیر داره میشه رفت روشون!

البته خبری هم نیست!

من که دوست چندانی ندارم!

تفریحم فقط همینه!

البته وبلاگ خوندن و نوشتن سر جاشه!

قرار بود فیلترینگ هوشمند بشه!؟

اما حالا همه رو قیلتر کردن!؟

روزه ی اینترنت ما رو میدن!؟

راستی دیشب دل دردم شده بودم!؟

از نصفه های شب خوب شد!


بعدنوشت: نصب شد! ورژن 22 خیلی خوبه ازش خوشم میاد!

بهار متفاوت

از آنجایی که باید به مخاطب احترام گذاشت من تصمیم گرفتم گاهی بیایم و روزانه نویسی کنم!

امروز پیاده رفتم درمانگاه تا آخرین آمپول باز کننده کمرم را بزنم، هوا خیلی عجیب بود چنین هوایی را تا به حال ندیده بودم اصلا بوی بهار نمی آمد و هوا گرم بود و یک حالتی داشت برای مثال داغ، خورشید هم از بین ابرها می تابید!

من فکر کنم توی راه فشارم افتاد شکلات گرفته بودم خوردم خونه هم رسیدم آبمیوه و بستنی که گرفته بودم خوردم دو لیوانم آب خوردم اما هنوز حالم جا نیومده!؟

دو تا شعر هم گفتم از میوه فروشی هم خیلی کم خرید کردم، خیلی آهسته اومدم چون آمپول زده بودم!

رفتنی دو تا از دوستان نسبتا قدیمی را دیدم خانه یشان نزدیک خانه ی ماست و یکیشان ازدواج کرده است و پسردار شده است البته هر دو با هم خواهرند، عید را تبریک گفتیم و حال و احوال کردیم، پسرک پستونک داشت و می خندید و خجالت می کشید!

این هم ماجراهای بیرون رفتن من، از این به بعد می خواهم بیشتر بیرون بروم، خانه نشینی آدم را دیوانه می کند!

حال و احوال

سلام بچه ها چطورید؟

روز خوبی رو داشتید؟

راستی سمیرا جون تو هم مثل من کار نمی کنی روزهاتو چطوری می گذرونی؟

گیل پیشی مثل اینکه امروز رفته سر کار، امیدوارم موفق باشه!

محیا جان به گیل پیشی سر میزنه اما به من نه!؟

عمه اقدس که سرش شلوغه، برای اونم آرزوی موفقیت می کنم!

غزه جنگه، قراره صلح بشه، امیدوارم بشه!

امیدوارم سیاستمدارها اوضاع رو سامون بدند و کار دست آدم های کاربلد و پاک بیفته!

هوا سرد شده! بخاری روشن کردیم!

راهی که به این میوه فروشی میره خیلی شلوغه، پر از گدا و دست فروش و زباله گرده!

با خودم گفتم از این به بعد کوچه های پشتی برم خرید، جلو چشم نیازمندان دست پر نباشم!

کمک که نمی تونم بهشون کنم حداقل داغ دلشون رو تازه نکنم، خدا رو خوش نمیاد!

اوضاع خیلی خرابه، آب گل آلوده و یه عده در حال ماهی گرفتن هستند و جالبه مردم هم هنوز بهشون اعتماد می کنند و میرن دنبالشون!؟

در عجبم از این دنیا!؟ :/

روزنوشت شعرانه

امروز قبل از ظهر رفتم پیاده بیرون!

خرید لباس داشتم و سوپر مارکتم رفتم!

هوا گرم بود،

انگار نه انگار پاییزه!

***********

این دو روز تو اپ بازار گشتم

نرم افزار شعر پیدا کردم

دیوان فیض کاشانی و عراقی

کلا یه شرکت هست همه شاعرا رو براشون اپ زده

قبلا عطار و صائب رو ازش داشتم

رفتم امتیازم دادم و کامنتم نوشتم!

کلی شعر خوندم!

شعر روزانه هم داره واسه هر شاعر!

خیلی خوبند، ذوق دارم!

************

محیا هم رفت!

وبلاگش رو پاک کرده!

فکر کنم این دفعه واقعا رفت!

نمی دونم ما درکش نکردیم یا چیز دیگه بود!

************

یه گروه رو تلگرام پیدا کردم مخصوص بانوان

مدیراشم مشهدیند!

کلی اونجا از دیروز دارم راهنمایی می کنم بچه ها رو

بیشتریا متاهلند البته

دیروز به یکی خیانت شده بود

امروزم موضوعات دیگه

البته تهش بهشون میگم برن پیش مشاور

ولی جو گرم و خوب و مثبتی داره

فقط خیلی شلوغه

کتابخوانی هم دارند

پسرا هم هستند

با اکانت فیک میان مزاحم میشند

منم بلاکشون می کنم

****************

غزه هم که دوباره جنگ شد!

خوابم می گیره!

بهتون گفته بودم چند روز هست گوشی هوشمند رو خاموش کردم و گذاشتم تو کشو! خیلی بهش معتاد شده بودم!

امروزم میشینم پای لپ تاپ که دنیای مجازی رو چک کنم خوابم می گیره!

قبل ظهری رفتم خرید نان و میوه و سر راه از یک عطاری که دکتر نبضی داره وقت گرفتم برم ببینم چی میگه!

اصلا نمی دونم با وقت اضافه ام چه کار کنم؟! حوصله ی کتاب خوندن هم ندارم! تمرینات معنوی هم انجام میدم اما تمام وقت که نمیشه!

نمی دونم بزنم به خیابون الکی برم این ور اون ور! آخه من عادت به خیابون گردی ندارم! تازه تو خیابون مگه چه خبره؟!

شما بگین چی کار کنم دوستان! حوصله ی باشگاه و ورزشم ندارم!