باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

رابطه رنجش و کینه با بیماری

دیر زمانی نیست که دریافته‌ام، وقتی از کسی رنجش و کینه‌ای به دل می‌گیرم، در حقیقت برده‌ی او می‌شوم
او افکارم را تحت کنترل خود می‌گیرد
اشتهایم را از بین می‌برد؛ آرامش ذهن و نیات خوبم را می‌رباید و لذت کار کردن را از من می‌گیرد

اعتقاداتم را از بین می‌برد و مانع از اجابت دعاهایم می‌گردد
او آزادی فکرم را می‌گیرد و هر کجا که می‌روم برایم مزاحمت ایجاد می‌کند
هیچ راهی برای فرار از او ندارم.

تا زمانی که بیدارم، با من است و وقتی که خوابیده‌ام، وارد رویاهایم می‌شود وقتی مشغول رانندگی هستم یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛ هرگز نمی‌توانم احساس شادی و راحتی کنم.

او حتی به روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می‌گذارد؛ او مجبورم می‌کند تا به خاطر سوء هاضمه، سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم

او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من می‌دزدد

بنابر این در یافته‌ام اگر نمی‌خواهم یک برده باشم، در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم

خود را در آیینه نگریستم و دریافتم ارزش من بیش از یک فکر ناآرام است.


لوییز هی

شفای زندگی

نظرات 2 + ارسال نظر
محیا جمعه 26 آبان 1402 ساعت 19:36

اره ریشه خیلی بیماری ها تو حسد حرص کینه و... هرچیزی که اسلام نهی کرده هست

درسته

سمیرا جمعه 26 آبان 1402 ساعت 11:52

همینطوره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.