باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

بغض

من از بچگی بغض دارم!

برای همین بیشتر وقت ها با کسی حرف نمی زنم!

برای همین تو روابطم سردم!

قلبم میل چندانی به ارتباط با کسی نداره!

و خوشش نمیاد هر کسی بهش نزدیک بشه!

وقتی مریض شدم بغضم دیگه مثل یه غده شده بود!

تو گلوم هیچی نبود!

تیروئید سالم!

اما الان یه جور دیگه ام!

این قدر اندوه دارم که حرفم نمیاد!

حتی دیگه دوست ندارم گوش کنم!

من که خیلی گوش کردنم خوب بود!؟

شبا تو خواب گلوم می گیره!؟

میگن از اعصابه!

دیگه سرنوشت منم اینه!

دیگه بغض تو گلوم رو دوست دارم!

رنجی نمیکشم! شادم!

ماجرای عاشقانه

اون روز که رفتم دکتر زنان، برام آزمایش و سونوگرافی داپلر نوشتن، منم اصلا حوصله ندارم این کارها را انجام بدم تازه کلی پولم بدم آخرش بگن که همه چیز نرماله و از اعصابته!؟

برای همین خودم رفتم قرص ضد بارداری از داروخونه گرفتم سه تا ورق، که سه ماه بخورم ببینم هورمونام تنظیم میشه یا نه!؟

مامانم که میگه از پیش خودت دکتری نکن ولی من دیشب اولین قرص رو خوردم و در کمال تعجب حالم رو خیلی خوب کرد!؟

حس خیلی خوبی از دیشب دارم حالا من همیشه این جور قرصا رو می خوردم اعصابم بهم می ریخت این دفعه شادمانم و تازه دیگه دلم یه زندگی آروم و بی دغدغه نمی خواد بلکه یه زندگی پر ماجرا می خوام فکر کنم برگشتم به تنظیمات کارخانه!؟ واقعا همه چیز هورمونه!؟

دیشب که دلم می خواست دوباره عاشق بشم ولی هنوز مغزم پیش عشق سابقه، کلید کرده روش ولشم نمی کنه!؟ الان با خودتون میگید این خوله!؟ خوب هر کی یه جور خوله منم این جور خولم دیگه!؟ خخخخخخ

ولی در عجبم از این قرص فسقلی، ولی شایدم اثر روان خودمه، آخه دکترا میگن گاهی دارونما هم به کسی میدن حالش خوب میشه، همه ش اثر تلقین و این حرفاست!؟ به هر حال خیلی خوبم!؟ شکر

بعدنوشت: الان دیگه دلم عشق سابقم رو نمی خواد!؟ اینا همه ش هوا و هوسه، گویا من خیلی هوسبازم، اصلا بهتره ازدواج نکنم آخرش به عشقم خیانت می کنم!؟ خخخخخ

خاک بر سرم می خندم!؟

ولی واقعا دلم نمی خوادش، کلا نمی دونم چی می خوام، الان هیچی نمی خوام!؟

بعدنوشت:

الان دلم یه زندگی خوب می خواد!؟

دیروز گفتم بی آرزو شدم می دونستم حالم موقتیه!؟

خاک وچوکم!؟ من آدم نمیشم!؟ خخخخخ

بعدنوشت بعدی:

الان دلم می خواد دهن مهن یه عده رو سرویس کنم، خودتون می دونید کیا!؟

کلا فکر کنم خود بزرگ بین شدم باز!؟

اصلا ماجرای عاشقانه هم نمی خوام!؟

بعدنوشت بعدبعدی:

الان هم ناز و گوگولی شدم!؟

دلم می خواد برای خودم باشم، هر کار راحتم انجام بدم!؟

بعدنوشت بعدترین:

الانم خلقم اومد پایین!؟

کلی آب با قرص های ظهرم خوردم، دلم درد گرفت!؟

خخخخخ، یکی نیست بگه مجبوری!؟ خخخخخ

چشمای تو

من خدا رو تو چشمای تو دیدم

تو رو از جان پسندیدم

چشم هاتو خسته کردم

پیر و افسرده کردم

هر کاری بگی می کنم

تا شادی به چشمات برگرده

چشمای تو چشم منه

جونم به جونت بنده


#ماهش


من نفهمیدم حالت را

کور و کر غرور بودم

من می میرم اگر خاری به چشم تو بنشیند

مرا ببخش

هر چه بخواهی همان می کنم

تو فقط خوب باش

تو نیمه ی من نیستی

تو تمام منی

تو وطن منی

خانه ی منی

تو خود منی


#ماهش

امشب

امشب احساس می کنم حالم خوشه! سبکبار و سبکبالم!

نمی دونم چرا روزها به خصوص قبل از ظهر اعصابم بهم می ریزه!؟

خودم اعصاب خودم رو بهم می ریزم! با فکرهای تکراری و پوچ!

آخه بهم چی میدن که همیشه این فکرها رو می کنم؟!

من چمه؟! چرا خوب نمیشم؟! از چه ناخرسندم؟! با که جنگ دارم؟!

این فکرها رو کردم دوباره سنگین شدم!؟

آزادی یعنی از فکرهای منفیت و مخربت آزاد بشی!

تا وقتی توی ذهنت درگیری هر جا بری وضعت همونه!

دنیای بیرون هر چقدرم قشنگ باشه برای تو تیره و تاره!

نمی تونی لذت ببری و شاد باشی و از داشته هات استفاده کنی!

برم بخوابم غصه نخورم!

شعر آخرالزمانی

این شعرم دیروز تو تلگرام دیدم:


ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد

که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام


ز تخم تلخ نخورد است کس بر شیرین

ز شاخ بید نچید است هیچکس بادام


ترا که خانهٔ دل خلوت خدا بود است

چرا بمعبد شیطان کنی سجود و قیام


بحرص و آز مبر فرصت عزیز بسر

بجهل و عجب مکن عمر بی بدیل تمام


کدام تشنه بنوشید از سبوی تو آب

کدام گرسنه در سفرهٔ تو خورد طعام


چگونه راهنمائی، که خود گمی از راه؟

چگونه حاکم شرعی، که فارغی ز احکام


بسی است پرتگه اندر ره هوی، پروین

مپوی جز ره پرهیز و باش نیک انجام



 #پروین_اعتصامی