آفتاب پاییزی، متمایل می تابد!
شهر در غوغا و حرکت است!
در منم غوغاییست!
غوغایی ملایم!
آرزو دارم روزی در تمام شهر، نغمه ی پرندگان به گوش برسد!
دل ها آرام گیرند!
گره ها باز شوند!
من نیز راه خود را بیابم!
همه راه خود را بیابند!
آرزویی که می دانم محال است!
اما آرزو کردنش قشنگ است!
به دل ها امید می دهد!
امید، لازم است!
امید لازمیم!
شعرت من رو یاد این متن انداخت:
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بیخیال نشستن...
سهراب سپهری
آخ گفتی!
الهی آمین
آمین