باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آفتاب پاییزی

آفتاب پاییزی، متمایل می تابد!

شهر در غوغا و حرکت است!

در منم غوغاییست!

غوغایی ملایم!

آرزو دارم روزی در تمام شهر، نغمه ی پرندگان به گوش برسد!

دل ها آرام گیرند!

گره ها باز شوند!

من نیز راه خود را بیابم!

همه راه خود را بیابند!

آرزویی که می دانم محال است!

اما آرزو کردنش قشنگ است!

به دل ها امید می دهد!

امید، لازم است!

امید لازمیم!

روز کارگر

من جایی کار می کردم که محیط صنعتی بود و کارگرها از توی اتاق من دیده می شدند البته هیچ وقت نرفتم بالای سرشون چون من کارم کامپیوتر بود و خوب اگر می رفتم اونجا می گفتند شما اینجا چه کار دارید!؟

چند باری داخل انبار رفتم چون برنامه ی انبار می نوشتیم! 

با تمام احترام باید بگویم کارگران ما یک کرختی درشون هست دل به کار نمی دهند و به نظر من به خاطر این است که مجبورند این کار را انجام دهند و حقوقشان هم بخور و نمیر است خوب وقتی این طور باشد چه انتظاری از کارگر هست که دل به کار بدهد؟!

به نظر من مشکل از مدیریت جامعه است مدیرهای ما نسبت به زمانه عقب هستند و دوست هم ندارند شیوه های جدید مدیریتی را یاد بگیرند من به شخصه کارگاه های مدیریت شرکت می کردم و کتاب های به روز را می خواندم اما موقع پیاده ی روش ها به مشکل بر می خوردم چون که دیگران با من همکاری نمی کردند و من هم نتوانستم بفهمم چرا مدیر عامل سنگ می اندازد چرا هیئت مدیره بدبین است چرا کارمندان مقاومت می کنند!

شاید اگر که می ماندم و تلاش می کردم ریشه ی ایراد چرخ صنعت را پیدا می کردم اما خوب کار من نبود کار یک تیم علمی بود کسانی که مدیریت بدانند و روانشناسی و جامعه شناسی!؟ 

بنده فقط کامپیوتر می دانم چند سال اخیر هم که در خانه بودم کتاب ها و مقالات در این زمینه ها خواندم اما متخصص این زمینه ها نیستم! دید من دید یک مهندس کامپیوتر است البته که دید جدید هم پیدا کردم ولی پایه اش باز هم ریاضیست!؟

خلاصه که اگر مدیران و مالکان صنایع فکر می کنند کارگران خوب کار نمی کنند و تقریبا در تمام کشور این گونه است این موضوع باید از طرف دولت یا دانشگاه بررسی شود تا پویایی و حرکت به چرخ اقتصاد بازگردد!