باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت آفتابی

امروز هوا خوب بود!

اولش تو خونه کسل بودم!

با خودم گفتم بزنم بیرون!

چند تا کتاب رمان داشتم دیگه نمی خواستم!

بردم بازار کتاب فروشای دسته دوم!

چند تا کتاب دیگه گرفتم!

آقاهه کتاب فروشه یه مرد مسنی بود!

گفت چی کار می کنی؟ چه خوندی؟

حرفش من رو به فکر انداخت!

تو اتوبوس تو راه برگشت، مردم رو دیدم که در تکاپو بودن!

غرق در صحبت، غرق در فکر، غرق گوشی، تو حال خودشون بودند!

با خودم گفتم واقعا می خوام با بقیه ی زندگیم چه کار کنم؟!

الان 36 ساله م هست، تا کی این جوری باشم؟

یه تصمیماتی گرفتم، بعد که انجام دادم میگم!

*************

زدم ماهواره!

شبکه ی آینه یه برنامه داشت در مورد مهارت فکر کردن!

در مورد سوگیری و تعصب بود!

فهمیدم من سوگیری دارم اون جوری تعصب ندارم!

و گفت سوگیری اجتناب ناپذیره اما باید کنترل بشه!

*************

امروز تو کشکول شیخ بهایی خوندم که حق همسایه فقط این نیست که باهاش خوش رفتاری کنی، حقش اینه که تحملش کنی!

این از چیزی که تو کتاب مقدس نوشته بالاتره!

اگر تعمیمش بدیم حق خانواده هم همین طوری میشه!

یعنی تحمل کردن خانواده به خصوص والدین از خوش رفتاری باهاشون بالاتره!

************

یه چیزی که برام جالب بود تو قرآن به پیامبر میگفت!

که دنبال چیزی که از درستیش اطلاع نداری نرو!

جالبه تو کتاب های معنوی مدرن تشویقت می کنن دنبال ایده هاشون بری حتی اگه فکر می کنی درست نیست!

و من چند سال پیش این کار رو کردم!

تجربه بود، هم سود داشت هم ضرر!

دیگه حالا این کار رو نمی کنم چون که آدم شناس تر هم شدم!

***************

سمیرا جون میگه حق خلق رو باید بدم!

باید با مردم مدارا کنم و خوش رفتاری کنم و پیرو گفته شیخ بهایی تحملشون کنم!

اما مردم یه جورین که نزدیک شدن بهشون خطرناکه البته از نظر من!

ترجیح میدم دوری کنم چون روح و روان خودم رو دوست دارم!

منظورم اینه که فاصله ی مطمئنه رو حفظ کنم!

دیشب باز روی یه کانال تلگرام چند نفر بهم حمله کردند و من دوست ندارم این اتفاق بیفته، البته جوجه روانشناس بودن که خودشون به روانشناس بیشتر احتیاج داشتند ولی خیلی پر رو بودند!

مردم وقیح شدند!

نمیگم همه اما یه عده شدند!

واقعا جا نداره اینا رو تحمل کنی!

همین که نمی نزنم لت و پارشون کنم بسه شونه!

نظرات 4 + ارسال نظر
فریبا یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 10:30

این تحمل ومدارا مربوط به همسایه وکسانی است که مجبور به مراوده با آنها هستیم.
جامعه گریزی برچسبی است که سلطه گران ایجاد کرده اند که مردم بیشتری را تحت سلطه بگیرند.
در تنهایی دنیایی را پیدا می کنی که قبلا نمی شناختی.
قبل انقلاب خیلی تاکید می کردند کتب ضاله نخوانیم.بعد انقلاب انگار ارشاد مجوز همه کتابها و حالا رسانه داده که کتب ضاله وجود ندارد.
از هر چیزی که روانت را آلوده کند دوری کن.یعد اشعه های نور را خواهی دید.
مردم بد نیستند به مردم خوش بین باش فقط آگاه نیستند.همه هم به خاطر سلطه گران جهانی است که مردم را تحت کنترل گرفته اند

والا نمی دونم من که فعلا مجبورم تنها باشم تا بعدش خدا بزرگه

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 21 دی 1402 ساعت 20:36 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام ماهش جون. خوبی؟
جز تحمل که کاری از دستمون برنمیاد. نمیشه کسی رو تغییر داد.

سلام خوبم
آره دیگه

نرگس پنج‌شنبه 21 دی 1402 ساعت 20:32

کاملا درک میکنم که نزدیک شدن به مردم خیلی خطرناکه و حتی بیشتر از مار و حیوانات درنده به ما آسیب میزنن.
اما در این زمانه انزوای بیش از حد خیلی خطرناک تره. من طرفدار همرنگ جماعت شدن هستم ولی نه از لحاظ فکری و طرز تفکر. سعی میکنم در میان مردم حضور پیدا کنم و قوانین و قراداد های نانوشته و عرف جامعه رو یاد بگیرم وگرنه با انزوا و جامعه گریزی مردم بیشتر به آدم تهاجم میکنند کلا مردم با کسایی که با خودشون متفاوت هستند برخورد بدی میکنند. اگه در یک جمعی که تا حالا یک صفحه کتاب هم نخونده از کتاب و مسائل فلسفی حرف بزنی قطعا یا مورد تمسخر قرار میگیری یا فکر میکنند که دیوانه ای و از همه بدتر اینه که به علم و دانش آدم حسودی بکنند و برای زمین زدن ما نقشه بریزند.

سلام من این روش رو سالها پیش امتحان کردم و نتیجه ی خوبی نگرفتم باز هم هزار تا بلا سرم آوردند بعد اومدم مهربان شدم با خلق و باهاشون همدلی کردم اما باز یه جور دیگه بلا آوردن سرم!
برای همین دیگه می خوام تنها باشم دیگه حالا آدم شناسم شدم و می دونم بیشتر آدم ها چقدر آلوده ان!

سمیرا پنج‌شنبه 21 دی 1402 ساعت 18:42

پست خیلی متنوع و جذاب بود، مرسی

مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد