باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ایاز

دیروز یک کلیپ دیدم داستان ایاز و سلطان محمود رو می گفت که ایاز لباس قدیم و چوبدستیش رو یه جا گذاشته بوده هر روز تنش می کرده توی آینه نگاه می کرده تا یادش باشه از کجا به کجا رسیده، میگفت مسئولین ما هم باید این کار رو بکنن!

اما دوره ی این داستان ها و نصیحت ها گذشته، الان عصر قانون و علم هست، علم به ما میگه چگونه جامعه رو بسازیم و قانون جلوی خطای آدم ها رو باید بگیره اگر نمی گیره پس اشکال داره، هیچ جای دنیا نمیان طرف رو به وجدان خودش بسپارند بلکه بهش نظارت می کنند منتها ما همه چیمون یا علی مددی هست!

تازه تو تاریخ سلطان محمود خیلی حاکم خوبی نبوده با منطق الان ما خیلی خون ریز بوده!

تازه تو مثنوی معنوی مولانا چند جا داستان های ایاز و سلطان محمود رو میگه، ایاز و سلطان محمود عاشق هم بودن حالا چطور میشه یه شاه عاشق غلامش بشه و غلامم این طور ذوب در شاه باشه خدا داند! 

اما دیگه امروز و آدم های نسل های جدید نمی تونن این طوری باشند، دنیای سنت داره میمیره البته از چیزای خوبش میشه استفاده کرد اما دنیا تغییر کرده و تربیت ها تغییر کرده آدم ها جور دیگه ای به زندگی نگاه می کنند الان خود من هی می خوام به این نصایح عمل کنم اما تمیشه با طبع من نمی خونه هر کس باید نسبت به طبع و روح و روانش روش زندگی خودش رو بسازه و پیدا کنه، تقلید کردن از گذشتگان یا غربی ها و دیگر فرهنگ ها جواب نمیده این همه سال انجام دادیم نشد دیگه!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.