باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خودم

جای اون احساس قشنگ بچگیم که به دختر خاله م داشتم، یه احساس پخته و متفاوت اومد!؟

می دونید وقتی بچه و جوون بودم از درونیات خودم لذت می بردم ولی الان چند وقته دیگه حس و حالام لذتبخش نیستند پخته شدند و دیگه ایگوم قدرت سابق رو نداره، برای همین میل به انجام هیچ کاری ندارم ما خیلی کارها رو انجام میدیم از روی خودمون و خودخواهی و خودشیفتگیمون ولی واسه ی من این بی اثر شده!؟

تنها حسی که برام لذتبخشه، حسی که به عشق سابقم دارم که اونم گفتم که از حالت جوونی دربیاد و باز پخته بشه تا این قدر ازش لذت نبرم و هواییم نکنه!؟

بعدنوشت: فکر کنم دارم از درون شبیه یه هیولای گنده و کریه میشم، چون حس به عشق سابقم هم یه طور دیگه شد جوری که ازش خوشم نمیاد!؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.