بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم از زندگی خیری ندیدیم چون که برای پدر و مادرمون بچه های خوبی نبودیم البته اون ها هم اخلاق های خوبی نداشتن و مشکل دار بودن، اگه با ما درست برخورد کرده بودند ما هم قدرشون رو می دونستیم ولی خیلی بدی به ما کردن البته خوبی هم کردن نمی دونم اگر تو ترازو بخوایم بزاریم خوبی هاشون بیشتره یا بدی هاشون!؟
بعضی ها میگن مادر و پدرها هر کاری بتونن برای بچه هاشون می کنند اگر کار بدی کردن برای اینه که با خودشون هم همون جور رفتار شده بوده، ولی خوب اگر رفتاری که باهاشون شده بد بوده و رنج کشیدن چرا با بچه هاشونم انجام میدن اتفاقا باید یه رفتار متفاوت کنن اگر رنج کشیدن، ما که فقط دیدیم عقده هاشون رو سر ما خالی می کردن، از هر جا دلشون پر بود سر ما خالی می کردن، اصلا نمی تونستن ببینن ما این آزادی ها رو داریم هی می گفتن زمان ما فلان بود بهمان بود، ما این کار رو واسه پدر و مادرمون می کردیم اون کار رو می کردیم، خوب شما مجبور بودین ابله بودین هر چی بارتون می کردن رو انجام می دادین، ای بابا!؟ حالا توقع دارین بچه هاتون هم بار شما رو بکشن، هی زورشون کنید همه رو مریض کنید تا دلتون خنک بشه؟!
نمی دونم این فکری من دارم از فیلم های جمهوری اسلامی هست که از بچگی هی به ما القا می کردن پدر و مادرتون باید ازتون راضی باشن وگرنه خدا باهاتون عل می کنه و بل می کنه یا چیز دیگه!؟ من که حس می کنم ما گرفتاریم، گیر کردیم پیش اینا، به زور می خوان تو چنگشون ما رو نگه دارن!؟ خلاصم نمی زارن بشیم!؟