از دیروز دچار کشمکش شدم روی یوتیوب دیدم که خیلی سال پیش دو تا خواننده لس آنجلسی معروف، زیر آب یه خواننده ی جدید رو اونجا زدن و اونم سال ها ویلون بوده و نمی دونسته چرا وضعش این طوری شده حالا اونا اومدن ازش حلالیت بطلبند و ایشونم لایو گذاشته بود که من تازه فهمیدم چی شده و زندگی منو سیاه کردید و رسواتون می کنم و این حرفا!
حالا منم که در حال بخشیدن و رها کردن اشخاص بودم حرصم گرفته، با خودم میگم چرا این آدم ها که از پهن بی ارزش تر هستند را ببخشم؟! بعد با خودم میگم این آدم ها ارزش ندارند بهشون فکر کنی یا بیفتی دنبالشون برای اینکه انتقام بگیری، اعصاب خودت مهم تره، به خاطر خودت داری رهاشون می کنی اما باز یه بخشم میگه اینا حقشون نیست بخشیده بشن و حلال بشن! باز با خودم میگم تو چه می دونی زندگیشون چقدر سیاهه و چقدر بدبختن حلالشون کن تا از رنجشون کم بشه تو که خوبی! از اون طرف میگم اگر دارن رنج می کشند که خیلی خوبه حقشونه ولی بعد میگم این قدر سنگدل نباش خودت می دونی احمق بودن خودت نباید به آدم های احمق نزدیک بشی و ....
خلاصه که یه طرفم آتیشه چه طرفم آب و با هم دارن می جنگند البته طرف آتیشم می خواد بجنگه، طرف آبم در حال گفتگوست و از آخرم اون پیروز میشه فقط من این وسط خول میشم از گفتگوی درونیم و احساساتی که نمی تونم تحملش کنم متاسفانه من به فکر خوشبختی آدم ها هستم ولی همین آدم ها نمی تونن خوشبختی منو ببینن برای همینم همیشه بدبخت و فلک زده ان، منم دیگه تصمیم گرفتم دیگه به کسی نزدیک نشم، به دردسرش نمیارزه!
ولی با اعصاب خردم چه کنم؟! برم عرقی یا دمنوشی چیزی بخورم! آهنگم گوش کردم ریلکس نشدم!؟
بعد نوشت: رفتم گلاب و بیدمشک و عرق نعناع رو مخلوط کردم با آب خوردم هنوز سرم باز نشده، دیروز گریه هم کردم سرم از دیروز گرفته!
بعدنوشت بعدی: آخرش بستنی خوردم تا خلقم خوش بشه، هوا گرمه، یه بارون کوچولو هم زد!
بعدنوشت بعد بعدی: بالاخره رها کردم خیلی خوشحالم و آهنگ گذاشتم و با گوشی تخته نرد بازی کردم و دو دست بردم!
امروز در گوگل مونس تنهایی را جستجو می کردم عکس یک خانم را آورد که نسبتا مسن بود ولی آرامشی عمیق در ایشان بود و من کمی شعر مولانا را خواندم و به خودم فکر کردم، احساسم عوض شد دیگر گذشته را و آدم ها را رها کردم، دیگر از رفتارهای خواهر کوچکم ناراحت و عصبانی نیستم کما اینکه چند روز است رفتارش تغییر کرده است و از دست پدر و مادرم عصبانی نیستم، احساس بد نسبت به آدم هایی که از بچگی تا جوانی، آزارم دادند و بدی بهم کردند ندارم من هم رفتار درستی با آن ها نداشتم من حلال می کنم از آن ها هم می خواهم حلال کنند و ببخشندم می خواهم از گذشته سبک شوم و باری بر دوشم نباشد و زندگی جدیدی را شروع کنم، آسیب هایی که دیده بودم برطرف شد و دیگر باید تنها باشم!
بعدنوشت: عجله کردم برای این هنوز آماده نیستم منظورم حلال کردن تمام اونایی که آزارم دادن و بهم بدی کردند، شاید تا چند روز آینده به این درجه برسم!