باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

وبلاگستان

بین وبلاگ هایی که می شناسم اکثر افراد آدم های باسوادی هستند و با ادبیات هم رابطه ی خوبی دارند.

در وهله ی اول فکر می کنی می تونی باهاشون دوست بشی اما یک مقدار که باهاشون آشنا میشی می بینی تو دنیای دیگه ای هستند!

نوشته هاشون بعد یه مدت دیگه خسته ات می کنه و هر چقدر طولانی تر باشه بیشتر حوصله نداری بخونیش!

نمی دونم منم برای بقیه همین طورم یا نه!؟ ولی سعی می کنم متفاوت باشم!

بی سوادی

حس بدی پیدا می کنم وقتی که می بینم با این که این همه سال درس خواندم و کتاب های گوناگون خواندم هنوز متون و کتاب هایی هستند که از فهم آن ها عاجز هستم!؟ مجبورم چند بار یک قسمت را بخوانم شاید متوجه شوم!؟

امروز با دوست آذری ام حرف می زدم از تجربه اش از فارسی حرف زدن گفت و من گفتم زبان دومی بلد نیستم که بفهممش!؟ مایوس کننده است بعد از این همه سال حداقل از انگلیسی و عربی نمی توانم به عنوان زبانی که به آن مسلطم نام ببرم!؟

حس بی سوادی دارم و این اعصابم را خورد می کند اما کلنجار رفتن با متن برای فهمش نیز اعصابم را خورد می کند اصلا دلم می خواهد ول کنم و دیگر دنبال علم و دانش نروم!؟ علمی هم ندارم البته!؟