واسه عشق سابق فال گرفتم این اومد:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی
نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش
طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار
و از آن که با دل ما کردهای پشیمان باش
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن در نظربازیست
به شیوه نظر از نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور یار ناله مکن
تو را که گفت که در روی خوب حیران باش
امروز با اپ گوشی دو بار فال حافظ گرفتم، خوب بود و درست بود، خیلی بده یه چیزی رو قلبی بخوای اما نشه و یه چیزی رو نخوای اما مجبوری بری دنبالش!؟
چه چاره باید ترک اختیار کرد، ترک اراده و خواست و میل و آرزو!؟
و خوب سخته کنار گذاشتنشون، اینکه خسته میشی واسه تقلای زیاد و مقاومت خودته، یه زمانی یاد گرفته بودم چطور مقاومت نداشته باشم اما یادم رفته!؟
باید مثل مرده باشی با جریان آب این ور و اون ور بری، هر جا زندگی می بردت تو هم با کمال میل بری، نمی خوام و دوست ندارم و به چه درد می خوره هم نداره!؟ باید بری تا بفهمی!؟
خداحافظ آرزوهای رنگی رنگی!؟