واسه عشق سابق فال گرفتم این اومد:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی
نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش
طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار
و از آن که با دل ما کردهای پشیمان باش
تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن در نظربازیست
به شیوه نظر از نادران دوران باش
خموش حافظ و از جور یار ناله مکن
تو را که گفت که در روی خوب حیران باش
من از اول نه اهل هیئت بودم نه اهل مسجد، نه اهل روضه، نه اهل مهمونی، نه اهل هنرو ... فقط اهل ورزش بودم که اونم نزاشتن ادامه بدم و محیط و امکاناتشم نبود این شد که از نوجوونی دوستم شد کامپیوتر، ساعت ها وقتم رو می زاشتم پای نرم افزارای مختلف و اینترنت، بعدم که رفتم دانشگاه کلی ذوق برنامه نوبسی داشتم تو دانشگاه این قدر که پای لپ تاپم بودم بچه ها می گفتن تو با لپ تاپت ازدواج می کنی! تو نخ پسرا نبودم! بعدم که گوشی هوشمند اومد نمی دونم روزانه چقدر پای وسایل الکترونیکی هستم اما همه ی زندگیم همین هاست!
کامپیوتر رفیق خوبیه، نارو نمی زنه، دروغ نمی گه، هر وقت بخوای حاضره، کمی خنگه اما خوبه، به جای زندگی واقعی، من تو دنیای مجازی زندگی می کنم نمی دونم عاقبتم چی میشه!؟
دلم یه رفیق می خواد!
یه رفیق فاب!
یه رفیق مشتی!
مردونه نباشه!
زنونه هم نباشه!
خودش باشه!
نقش بازی نکنه!
اهل دل باشه!
اهل حال باشه!
بشه همه جیک و پوک زندگیت رو براش تعریف کنی!
عاقل باشه!
دانا باشه!
فهمیده باشه!
با یه اشاره حرفتو بگیره!
تیز باشه!
همدل باشه!
دیشب خواب دیدم، خواب عشقم را، چه خوابی بود!؟ خیلی قشنگ بود!؟
خواب رفیق سابقم را هم دیدم، هیچ وقت خواب او را نمی دیدم!
باید عشقم را هم بگویم، عشق سابق، چون از او گذشتم ولی ناخودآگاهم نگذشته است!؟
صبح که بیدار شدم اینستاگرام را چک کردم دیدم یک ایرانی در فرانسه خودش را در رودخانه غرق کرده تا پیام انقلاب نوین ایران باشد واقعا پشتم شکست، درد می کند، چرا این کار را کرد؟!
دیشب آمدم ترک وطن کنم، پرونده ی تمام رابطه هایم ببندم تمام فکر و ذکرم فقط یک چیز باشد اما باز همه چیز دست به دست هم داد که نگذرم ولی من باید بگذرم!؟
در این چند ماه اخیر من حداقل سه رویای کاملا شفاف از آینده دیدم هنوز در اتاقم بودم و هنوز در مشهد، هیچ وقت این رویاهای آینده این قدر شفاف نبودند!؟
خدا یا با من چه کار می کنی؟! دیگر آینده بین دارم می شوم فکر می کنم معنای آخر زمان همین هست تو آینده را می دانی و باز در دنیایی و باز زندگی می کنی!؟ خیلی دیوانه باید باشی و خیلی بزرگ!
اندک اندک جمع مستان می رسند
اندک اندک می پرستان می رسند
تو کجایی ای رفیق شفیق جوانی
که تمام از جهان رستان می رسند
ماهش