عشق چیز خوبی بود قلبم رو وسعت داد اما روح و روانم رو له و لورده کرد!
یه مدت بود از عاشقی ناراحت بودم می گفتم عمرم رو هدر کردم اما الان راضی هستم که عمرم براش رفت!
خوشحالم که خانواده خودم رو ندارم و بچه ای ندارم اگر اتفاقی برام بیفته ناراحت براشون نمیشم وگرنه من می رفتم و چند تا یتیم می گذاشتم!
من تجربیات خیلی خوبی داشتم که کمتر کسی بهش دست پیدا می کنه پس زندگیم رو زندگی کردم درسته سخت گذشته اما زندگی همینه!
حالا می تونم با خیال راحت سرم رو بزارم زمین و بمیرم!
یادمه اون موقع که بچه بودم با مجید سریال خیلی همزاد پنداری می کردم من هم احساس می کردم یتیم هستم و استعدادم تو مدرسه فهمیده نمیشد و با مادربزرگ مادری ام هم خیلی جفت بودم البته بی بی مجید شبیه مادربزرگ پدریم بود مادربزرگ مادری من خیلی شوخ و شنگ بود بگذریم!
مدتی پیش متوجه شدم کارشناسان برنامه های صدا و سیما به مردم توصیه می کنند بچه هاتون رو یتیم کنید تا بزرگ تربیت بشند تا برای خودشون کسی بشند!
بعد دیدم یک انیمیشن ساختند به اسم پسر دلفینی که دنبال مادرشه و یاد بچگی خودم افتادم که با تمام شخصیت های کارتونی که یتیم بودند همزادپنداری می کردم این در صورتی بود که پدر و مادرم بالا سرم بودند!
عجیب نیست؟! گویا پروژه ای در جریانه و والدین از همه جا بی خبر هم بازیچه می شوند و بچه ها در حسرت مهر والدینشون می مونن حتی به خاطر اینکه مثل والد ناتنی باهاشون رفتار میشه از والدشون متنفر میشند!؟ خدا وکیلی یه کاری رو بلد نیستید انجام ندید گند می زنید به زندگی بقیه و خودتون!
در ضمن یه دوست داشتم اونم می گفت من تو بچگی حس یتیمی داشتم اون که رفته بود به مامان و باباش گفته بود بچه شما نیستم مامان و بابای من تو ماهند اون والدین نابغه ی اون معلوم نیست چی کار کرده بودند!؟