باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

همکاری در خانواده

وقتی که خانواده ای نداریم می توانیم باب میل خود رفتار کنیم و حرف، حرف خودمان باشد و کار، کار خودمان اما وقتی خانواده تشکیل می دهیم دیگر باید با یک نفر دیگر مچ بشویم، با او مشورت کنیم نظرخواهی کنیم اگر این کارها را نکنیم کم کم همسرمان ازمان دلسرد می شود و بچه هایی که در این خانواده رشد پیدا می کنند هیچ گاه زندگی خانوادگی را درک نمی کنند و بعد در تشکیل خانواده به مشکل بر می خورند!

همان طور که بدیهیست روحیه ی همکاری باید دو طرفه باشد اگر یک نفر روحیه همکاری نداشته باشد آن دیگری که روحیه ی همکاری دارد را خسته و دلسرد می کند!

کلا کسی که می خواهد آزاد باشد و هر کار دلش می خواهد بکند بهتر است ازدواج نکند چون ازدواج یعنی به اشتراک گذاشتن زندگی، یعنی از خود گذشتن، یعنی همدلی!

من چون در خانواده ای بودم که هر کس کار خودش را می کرد و نظر دیگران برایش بی اهمیت بود باید اعتراف کنم یاد نگرفتم چگونه در یک خانواده با هم می شود زندگی کرد و برای همین هم تا این سن نتوانستم شریک زندگی برای خودم پیدا کنم و فکر هم کنم نتوانم چون که آزادیم برایم مهم تر است، اگر طرف مقابل بیاید و بخواهد مرا به بند بکشد تا من تابع او باشم هزار سال نمی خواهمش!

صندلی داغ ۱

خوب خوب خوب از این به بعد یه موقعیت رو تصور می کنیم و واکنش خودمون رو بهش می نویسیم


اگر وارد خانه شوید و ببینید فرزند دلبندتان تمام خانه را بهم ریخته است چه کار می کنید؟

یتیم کردن فرزند

یادمه اون موقع که بچه بودم با مجید سریال خیلی همزاد پنداری می کردم من هم احساس می کردم یتیم هستم و استعدادم تو مدرسه فهمیده نمیشد و با مادربزرگ مادری ام هم خیلی جفت بودم البته بی بی مجید شبیه مادربزرگ پدریم بود مادربزرگ مادری من خیلی شوخ و شنگ بود بگذریم!

مدتی پیش متوجه شدم کارشناسان برنامه های صدا و سیما به مردم توصیه می کنند بچه هاتون رو یتیم کنید تا بزرگ تربیت بشند تا برای خودشون کسی بشند!

بعد دیدم یک انیمیشن ساختند به اسم پسر دلفینی که دنبال مادرشه و یاد بچگی خودم افتادم که با تمام شخصیت های کارتونی که یتیم بودند همزادپنداری می کردم این در صورتی بود که پدر و مادرم بالا سرم بودند!

عجیب نیست؟! گویا پروژه ای در جریانه و والدین از همه جا بی خبر هم بازیچه می شوند و بچه ها در حسرت مهر والدینشون می مونن حتی به خاطر اینکه مثل والد ناتنی باهاشون رفتار میشه از والدشون متنفر میشند!؟ خدا وکیلی یه کاری رو بلد نیستید انجام ندید گند می زنید به زندگی بقیه و خودتون!

در ضمن یه دوست داشتم اونم می گفت من تو بچگی حس یتیمی داشتم اون که رفته بود به مامان و باباش گفته بود بچه شما نیستم مامان و بابای من تو ماهند اون والدین نابغه ی اون معلوم نیست چی کار کرده بودند!؟

دفاع از نفس یا جنگ؟

ما در جامعه ی امروزی خود یک مشکل بزرگ در خانواده ها داریم که به دلیل فهم نادرست از هم به وجود آمده است.

ما مردانی داریم که نیازمند بودن دیگر اعضای خانواده به خود استفاده می کنند تا حرف خود را به کرسی بنشانند و قدرت تصمیم خانواده در دست خودشان باشد.

و در طرف دیگر زنان و فرزندانی داریم که می خواهند آن جور که خودشان می خواهند زندگی کنند و کسی به آن ها امر و نهی نکند.

در نتیجه این زنان و فرزندان شروع می کنند تا روی پای خودشان بایستند خودشان را مستقل از پدر خانواده می کنند تا او از نیاز آن ها بر ضدشان استفاده نکند.

اما مشکلی که پیش می آید این است که مردان خود به حس رضایتی که از تامین کردن افراد خانواده ی خود دارند نیاز دارند و وقتی می بینند دیگر کسی به آن ها نیاز ندارد احساس بد می کنند و چون عموما مغرور هستند برای دفاع از خودشان نمی خواهند حرف بزنند یا از دیگران درخواست کنند رو به کارهایی می آورند تا جلوی استقلال دیگر اعضای خانواده را بگیرند غافل از این که اعضای خانواده هم فقط دارند از نفس خودشان دفاع می کنند.

در نتیجه یک جنگ در خانواده به وجود می آید که دلیلش فهم نادرست از هم است 

طبق تحقیقات روانشناسان زنان خود را سریعتر با تحولات وفق می دهند و مردان بیشتر بر مبنای گذشته عمل می کنند گویا مردان جامعه ما هنوز باورهای سنتی در مورد خانواده و جایگاه خود و حتی تعریف از خودشان دارند و زنان رو به باورها و ارزش های جهان مدرن آورده اند و فرزندان خود را نیز با همین باورها تربیت می کنند و فرزندان نیز می خواهند نوگرا باشند.

این هم یک دلیل برای برای این است که جنگ در خانواده ها به وجود آمده است که البته اگر خوب بنگریم هر شخص باز هم در حال دفاع از خویشتن خویش است.

تنها راهی به نظر من می رسد تعریف دوباره از جایگاه هر فرد در خانواده است تعریفی که حس نیاز مردان به اینکه تامین کننده هستند را برطرف کند و از طرفی  جلوی سواستفاده مردان از نیازمند بودن دیگران به خود بگیرد و زنان و فرزندان نیز مجبور نباشند وابسته ی مردان بوده تا تن به هر چه مردان می خواهند بدهند.

این گونه برای همه بهتر است از هر طرف اگر کمی از موضع هایی سخت خود کوتاه بیاییم و متوجه باشیم برای دفاع از خود به جای رفتارهای لجوجانه سعی کنیم حرف بزنیم و نترسیم از این که اگر دیگران ضعف های مرا بدانند بر ضدم ازش استفاده می کنند یا غرورم و وجهه ام را از دست خواهم داد.