ماشین های مردم مونده زیر برف اهالی محل با پارو رفتن کمکشون!؟
شایدم من اشتباه می کنم به بعضیا نباید فرصت دوباره داد!؟
من تازه فهمیدم بعضی از مردم دشمن خدا هستند یعنی چه!؟
یعنی شمشیر می بندن روبروی خدا!؟
به خیال خودشون با خدا می جنگن!؟
بعضیا رو قبلا می شناختم که دروغ به خدا می بستن!؟
اینا از سر ناآگاهی این کار رو نمی کنند!؟
عمد دارن!؟
منتها مشکل اینجاست از کجا می خوای بفهمی یکی از عمد حرفی رو میزنه و دشمنی داره کی نمی دونه و حرفی می زنه!؟
نمی دونم چه جوری باید امتحانشون کرد!؟
ولی شرارت و ظلم حدی داره!؟
واقعا از خدا نمی ترسید؟!
این جور که مسلمه دشمن خدا هم هستید!؟
دین خدا رو که نابود کردید!؟
حالا می خواید هویت ایرانی و عرفان رو همون بلا سرش بیارید!؟
واقعا این همه سال دست نشانده بودید!؟
چقدر خوب نقشتون رو بازی کردید!؟
نفرت داشتن از شما عین ثوابه!؟
ما رو از بچگی تو سرمون زدید و نزاشتید رشد کنیم تا بهمون سوار باشید!؟
من چی بگم!؟
این قدر تلخم!؟
بعد میگید اسرائیل غاصبه!؟
شما خودتون مملکت ما رو غصب کردید!؟
به خودتون میگید صاحاب مملکت!؟
کدوم صاحبی از مالشو ویرون می کنه!؟
یا عقل نداره یا غاصبه دیگه!؟
مال مردم رو گیر آورده!؟
بدبختا از جهنم نمی ترسید!؟
معلومه اعتقاد ندارید!؟
می دونم حرف زدم من همه چی رو بدتر می کنه!؟
ولی بزار این دفعه بکنه!؟
که با گاز بیشتر برید ته دره!؟
من هیچی برام نمونده!؟
همین تن و جون مونده اونم بگیرید!؟
این همه سال از راه دیگه رفتم به امید خدا!؟
اونم که هی منو از این دام می ندازه تو اون دام!؟
من قول داده بودم!؟
اگه کسی رو قول من حساب کرده باشه الان نمی تونم با خیال راحت برم دنبال کارم!؟
میشم دروغگو، میشم بدقول، دیگه کسی حرفم رو باور نمی کنه!؟
همین جوریشم انسانیت ما رو از ما گرفتید واسه محافظت از خودمون مجبورمون کردین دروغ بگیم خیانت کنیم!؟
بیشتر از این نمی خوام بی شرف بشم!؟
مردن با عزت بهتر از این زندگیه!؟
عشق چیز خوبی بود قلبم رو وسعت داد اما روح و روانم رو له و لورده کرد!
یه مدت بود از عاشقی ناراحت بودم می گفتم عمرم رو هدر کردم اما الان راضی هستم که عمرم براش رفت!
خوشحالم که خانواده خودم رو ندارم و بچه ای ندارم اگر اتفاقی برام بیفته ناراحت براشون نمیشم وگرنه من می رفتم و چند تا یتیم می گذاشتم!
من تجربیات خیلی خوبی داشتم که کمتر کسی بهش دست پیدا می کنه پس زندگیم رو زندگی کردم درسته سخت گذشته اما زندگی همینه!
حالا می تونم با خیال راحت سرم رو بزارم زمین و بمیرم!
بچه ها شما می دونید چرا میگن قبل مردن نباید گرسنه و تشنه بود؟ حتی گوسفندم بخوان قربانی کنن بهش آب میدن!
خوب اون که می خواد بمیره چه فرقی می کنه گرسنه باشه یا تشنه؟!
دیروز تو نرم افزار سعدی یه شعر بود مختصر گفته بود یکی مثل من گفته بود فرق نداره سعدی گفته بود فرق داره ولی نفهمیدم چرا!؟
تو اینترنتم گشتم میگفت خدا هر کی رو بخواد ذلیل کنه گرسنه و تشنه از دنیا می بردش!؟ حالا سوال اینجاست امام حسین و یارانش مگر تشنه نمردن آیا خدا خواسته ذلیلشان کنه؟!
به نظرم اینا همه ش چرت و پرت و خرافاته، سعدی هم گاهی چیزای اشتباهی میگه که باورهای اون زمان بوده و حالا رد شده!
بعدنوشت: الان در داستان سعد بن ابوبکر که انگار در غربت و تشنگی شهید شده ، سعدی میگه هر کی تشنه و غریب بمیره اون دنیا از دست پیامبر شراب می گیره! انگار همه چیز نسبیه و ما آدم های معمولی هم نمی تونیم قضاوت کنیم!
امروز اینترنت خونه قطعه!
با اینترنت گوشی هم نمی تونم فیلترینگ رو دور بزنم!
کانکت نمیشه!
اگه تلگرام نیومدم واسه اینه!
*************
دوشنبه رفتم دکتر زنان!
یه آمپول داد کلی گشتم تا پیداش کردم!
و تعدادی هم قرص و کپسول!
گفت اگر تا یک هفته خوب شدی که هیچی یه ماه دیگه بیا!
وگرنه هفته ی دیگه حتما بیا!
*************
دیگه چون حالم خوب نیست و ضعف دارم همه ش تو خونه ام!
خسته ام شدم از خونه و تخت!
نمی دونم چه حکمتیه که من همه ش باید تو تخت باشم!
از کتاب خوندن هم خسته شدم!؟
با اینکه تازه دارم یه چیزایی درک می کنم!
ولی خسته شدم از تو خونه موندن کتاب خوندن و پای اینترنت بودن!
کارای خونه رو هم نمی تونم انجام بدم!
مامان و خواهرم رفتن سفر!
من و داداشمیم خونه!
************
هوا چه گرم شده!
همه ش عرق می کنم!
حمومم نمی تونم برم!
بو گرفتم!؟
بارونای عجیب و غریبم که همه ش میاد!
اینجا البته نمی باره!؟
************
جنگم که شاید تو راه باشه!
منم که باز مریضم و جنگ شروع شد!؟
یادش بخیر جنگ سوریه با مریضی من شروع شد با بهبودی من تموم شد!؟
به خدا می گفتم چرا همه چیز با هم یک دفعه بهم ریخت؟!
حالا هم باز شروع شد!
واقعا دلم می خوا بمیرم و با این چیزا مواجه نشم!؟
از ترس نیست!؟
از اینه که نمی دونم باید چه کار کنم؟!
اضطراب و تشویش می گیرم!؟
جنگ شد من که شوخیش گرفتم، دیشب مثل بیشتر شب ها نصف شب بیدار شدم اما اخبار رو چک نکردم، سعی کردم به چیزای دیگه فکر کنم، از قبل از عید تب دارم و ببخشید خونریزی غیرمعمول خانم ها، رفتم دکتر دارو داد اما تا الان اثر نکرده، گفتم آزمایشم بده، آخه زیر دنده چپم یعنی طحالم هم درد می کنه، تو اینترنت زدم اینا علائم سرطان خونه، اما باید خونریزی تموم بشه که برم آزمایش و سونوگرافی بدم، شایدم چیز دیگه ای باشه که سیستم دفاعیم ضعیف شده، نمی دونم، این فکرها رو می کردم، گفتم حالا مبارزه با سرطانم دارم، گل بود به سبزه نیست آراسته شد، البته من نمی میرم، جون سختم، فقط مریض احوال میشم و باز باید همه ش برم مطب دکتر، خیلی خوشم میاد از شلوغی!؟