باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دوستی

من دوستان زیادی داشتم اما دوست صمیمی خیلی کم داشتم، چند سال اخیر با خانمی همسن خودم دوست شده بودم دوران خوبی را داشتیم، دعوا زیاد کردیم، باز هم را بخشیدیم، بیشترش تقصیر بدبینی من بود اما او هم مقصر بود!

در این سه چهار سال واقعا تغییر کردم البته درونی و شخصیتی، از نظر ظاهری هنوز در خانه ام و هیچ چیز تغییر نکرده است می دانم افراط و تفریط خوب نیست چند سالی به دنبال کسب موفقیت های بیرونی بودم تا حدودی موفق شدم اما اتفاقاتی من را خانه نشین کرد بعد به دنبال کسب موفقیت های درونی رفتم موفق هم بودم!

بگذریم او باعث شد من ویژگی هایی در خودم پیدا کنم که فکر نمی کردم داشته باشم! او شبیه مادرم و خاله کوچکم بود و خوب در ارتباط با او من هم شبیه او و مادرم و تا حدودی خاله ام شدم! هرگز فکر نمی کردم این قدر شبیهشان باشم!؟

اما این دوستی داشت مرا به قهقرا می برد!؟ عادت هایی پیدا کرده بودم که همیشه ازشان بیزار بودم!؟ با هر که نشینی خوی او گیری! البته که خوش می گذشت و من فهمیدم چرا آن ها همیشه این رفتارها را می کنند! وقتی همیشه ساکتی درکی از لذت حرف زدن نداری!؟

اما من این قدر درونی پیشرفت کرده ام که دیگر حرف هایمان مثل سابق برایم عایدی نداشت!؟ راستش را بخواهید دیگر از حرف هایش خسته می شدم و دوست نداشتم گوشش کنم!؟ دیگر آن جذابیت گذشته را نداشت و حتی گاهی کفریم می کرد!؟

سعی کردم رابطه را ترمیم کنم برای این که میانمان دعوا نشود قانون نوشتیم اما باز هم نشد و من خیلی بیشتر به او بدبین شده بودم حتی فکر می کنم او هم دیگر آن حس گذشته را به من نداشت و از سر دعواهایمان بدبین و ناراحت از من بود!؟

در ضمن که فهمیدم حرف زدن با اوست که اعتماد به نفس من را از من می گیرد و دچار استرس و اضطراب در محیط های اجتماعی می شوم نمی دانم چطوری حرف می زد که این طور می شد!؟

خلاصه که خداحافظی کردیم برای همیشه! با خودم می گویم چرا از اول این رابطه را شروع کردم!؟ یک چیزهایی کسب کردم اما یک چیزهایی را از دست دادم!؟ می ارزید!؟ بیشترش به خاطر این بود که می خواستم به زن بودن خودم برگردم! او خیلی احساساتی بود و قلب مهربانی داشت! از او خیلی یاد گرفتم البته او هم از من یاد گرفت اما دیگر تمام شد، تمام تمام!

نظرات 2 + ارسال نظر
گیل‌پیشی سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 20:53

به نظرم هروقت خواستیم تصمیم به بازگشت رابطه‌ای بگیریم باید اول دلایل جدا شدن رو هم مرور کنیم. گاهی تمایل به بازگشت از سر تنهایی و مرور بخش خوش رابطه‌ست.
من از همسرم جدا شدم. ضربه بزرگی هست ولی حتی از اونم میشه عبور کرد.
اتفاقات که پیش نیومده، تلقین و پیش‌بینیش نکن. ایشالا همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشی.

درست میگی عزیزم ممنونم

گیل‌پیشی سه‌شنبه 27 دی 1401 ساعت 13:49

آدم هرچی جلوتر میره، بیشتر از خودش محافظت می‌کنه، انگار نسبت به خودش حس مادری پیدا می‌کنه. روابطی رو که بهش آسیب میزنن، با عذاب وجدان کمتری ترک می‌کنه.
برخی روابط تاریخ انقضا دارن و بعد از درس‌هایی که بهت میدن، باید ترکشون کنی. برخی روابط هم گذر زمان پخته‌تر و کامل‌ترشون می‌کنه.

گاهی فکر می کنم شاید باید ادامه می دادم می دونید از وقتی این جوری شده میگم نکنه رابطه با جنس مخالفم همین طور بشه؟! بعد از چند سال جدا بشیم من این جوری دوست ندارم این دوستی رو هم اولش فکر می کردیم تا آخر عمر ادامه داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد