باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

درد بی دردی علاجش آتش است

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نی ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی سبب نه افروختم

دعوی بی معنیت را سوختم

زانکه می گفتی نی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب علیشاه

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 04:26 https://darfarasoyzendegi.blogsky.com

سلام
شاعر این شعر رو نمیدونستم کیه ولی استاد شهرام ناظری بسیار با سه تا شون اینو اجرا کردن، بخصوص قبل محرم تو اصفهان کنسرت داشتن و اجرای قشنگ این آهنگ رو از نزدیک دیدیم
سلامت باشید

سلام
بله آتش در نیستان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.