باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

غزل 168


کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد


که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد


اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

که از صفای درون با یکی نظر دارد


هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود

کجاست مرد که با ما سر سفر دارد


گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر

نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد


و گر بهشت مصور کنند عارف را

به غیر دوست نشاید که دیده بردارد


از آن متاع که در پای دوستان ریزند

مرا سریست ندانم که او چه سر دارد


دریغ پای که بر خاک می‌نهد معشوق

چرا نه بر سر و بر چشم ما گذر دارد


عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر

کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد


نظر به روی تو انداختن حرامش باد

که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد


سعدی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد